فوائد گیاهخواری

صادق هدایت

صادق هدایت در جوانی گیاه‌خوار شد و کتابی در فوائد گیاه‌خواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاه‌خوار باقی‌ماند. بزرگ علوی در این باره می‌نویسد: «یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.»

او همواره از خوردن گوشت پرهیز می کرد و در پاسخ درخواست دوستانش مبنی بر استفاده از گوشت می گفت: من این لاشه ها و مردارهای رو به متلاشی شدن را نمی خورم.
این کتاب به برهان های گیاه خواران می پردازد.از دلایل اخلاقی گیاه خواری (به چالش کشیدن مفهوم خرد با دیدگاهی که دکارت آن را ویژه ی آدمیزاد می داند) گرفته تا گفتگوهایی درباره ی فیزیولوژی بدن آدمیزاد (که بنا به برهان های این کتاب با گیاه خواری سازگار است).همچنین این کتاب به بررسی صنعت بیرحمانه تولید گوشت و نکات ظریفی از آن می پردازد که مردم چندان درباره ی آن ها نمی اندیشند.دراین کتاب صادق هدایت نقل قول هایی ازبزرگان گیاه خوار را نیز گردهم آورده است که خواندن آن ها خالی از لطف نیست.

 

این کتاب پس از دوازده سال دوباره توسط مؤسسۀ انتشارت نگاه تجدید چاپ شد. امیدواریم مفید واقع شود.

65,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 120 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

صادق هدایت

نوع جلد

شومیز

نوبت چاپ

سوم

SKU

98018

شابک

2-242-351-964- 978

قطع

رقعی

تعداد صفحه

95

سال چاپ

1400

موضوع

گیاهخواری

تعداد مجلد

یک

وزن

120

گزیده‌ای از کتاب فوائد گیاهخواری:

«لاتجعلوا بطونكم مقابـر الحيوانـات ــ

شكمهاى خودتان را مقبره حيوانات نسازيد.»

در آغاز کتاب فوائد گیاهخواری می‌خوانیم:

 

ديباچه

 

مابين احتياجاتى كه انسان را پيوسته در فشار گذاشته، از همه سخت‌تر و از همه وسيع‌تر احتياج خوردن است. اين احتياج وابسته به زندگانى مى‌باشد؛ چه براى مرمت قوايى كه به مصرف مى‌رسانيم ناگزيريم به وسيله خوراك قواى ديگرى جانشين آن بنماييم تا بدن به تحليل نرود. زندگى شبيه است به يك آتشكده، كه بايد مرتب مواد مشتعله به آن برسد تا خاموش نگردد.

گرسنگى فرمانده غدارى مى‌باشد كه بيدادگرى آن دمى ما را آسوده نمى‌گذارد: بايد خورد براى زندگانى! امروز بخوريم، فردا بخوريم، هميشه بخوريم. يك ميل كور و درنده، يك احتياج گنگ و ضرورى ما را به اين كار وادار مى‌نمايد. تمام حواس و اراده‌ى حيوانات را نيز همين احتياج به خود جلب كرده و اغلب آدميان وحشى بجز خوردن، لذت و خوش‌بختى ديگرى را سراغ ندارند. مردمان متمدن اگرچه ادعاى افكار
عاليه مى‌كنند، وليكن مسئله خوردن و نوشيدن پيوسته فكر آن‌ها را به خود مشغول نموده است. همه اعضاى بدن غلام شكم مى‌باشند و براى جستجوى خوراك به‌كار مى‌روند: حواس ظاهرى كمك به راهنمايى در اين تكاپو مى‌نمايد و اعمال روحيه براى به چنگ آوردن و تشخيص خوبى و بدى خوراك‌ها به‌كار مى‌رود. اين ميل غريزى در حيوانات خيلى دقيق و موشكاف است. هركدام از آن‌ها خوراكى را كه برطبق ساختمان و احتياجات بدنشان است به خوبى تميز داده و همان را مى‌خورند؛ وليكن از اين قانون جانورى كه سرپيچى مى‌كند آدمى‌زاد مى‌باشد؛ و گويا اين حس در انسان متمدن وجود ندارد؛ زيرا كه ديده مى‌شود هر گروهى از گله آدمى‌زاد خوراكى را برگزيده كه اغلب متضاد ديگرى است و از روى يك مدرك معينى پيروى نشده و همين نشان مى‌دهد كه انسان مانند ساير جانوران نمى‌تواند به خوراك خودش اعتماد داشته باشد. هيچ چيز در زندگانى آن‌قدر مهم نيست مگر طرز خوراكى را كه انتخاب كرده‌اند، چون از خوراك است كه همه ما پرتو زندگانى خود را مى‌گيريم و تأثير انكارناپذيرى روى صفات ذهنى و قواى جسمانى ما دارد. تاريخ تمدن انسان نيز روى خوراك قرار گرفته. سبب عمده اغتشاشات، هجوم‌ها، جنگ‌ها، مهاجرت‌ها، كينه‌ورزى طبقات، و شورش ممالك سر مسئله خوراك است.

چيزى كه اهميت دارد، بايد دانست روى زمينِ ما كه پر از محصولات طبيعى است، با احتياجات خودمان سنجيده و مابين خوراك‌هاى رنگ به رنگ ببينيم كدام‌يكى از نقطه نظر تغذيه طبيعى‌تر، اخلاقى‌تر، سالم‌تر،
و بالاخره بر ساير خوراك‌ها برترى دارد. حيوانات را به سه دسته تقسيم كرده‌اند: گياه‌خوار، گوشت‌خوار و همه‌چيزخوار. ظاهرآ انسان خودش را در جزو دسته سوم معرفى مى‌نمايد. ما مى‌رويم از روى علوم فلسفه و طبيعت و مشاهدات عملى و غيره، نشان بدهيم كه او به خطا رفته است و خوراك سالم و طبيعى او نباتات مى‌باشد؛ و همين موضوع اصلى اين رساله است.

پاريس 18 مرداد  1306

 

 

فصل اول

 

فداييان شكم

 

 

خوب است پيش از اين‌كه وارد مطلب بشويم، بيدادگرى و درندگى را كه از عادت گوشت‌خوارى ناشى مى‌شود، در نظر خود بياوريم. آيا مى‌دانيد كه احتياج يا لذت گوشت‌خوارى هر روز سبب كشتار كرورها از حيوانات اهلى مى‌گردد؟ از كرورها خيلى بيشتر! اگر لشگر بى‌شمار حيوانات بيچاره‌اى را بشماريم كه در شكارگاه‌ها، ماهى‌گيرى‌ها، مرغ‌فروشى‌ها و غيره، محكوم به قربانى شدن روزانه هستند؛ از چهارصد ميليون جنبندگان حساس تجاوز مى‌كند، كه هر سالى تنها براى خوش‌آمد ذائقه فاسد شده و شكم‌پرستى آدميان كشته مى‌شوند. حساب كرده‌اند روى سيل خونى كه از اين كشتار مشئوم راه مى‌افتد، مى‌توانند به‌آسانى كشتى‌رانى بنمايند. اما قربانى آن‌ها به سهولت انجام نمى‌پذيرد؛ بلكه پيش از كشته شدن با حيوان به طرز وحشيانه‌اى رفتار مى‌كنند : گله‌هاى حيوانات از شهرهاى دوردست در مدت پانزده يا سى روز به
ضرب چوب و تازيانه رانده مى‌شوند. اگر بين راه از خستگى بيفتند، با سيخك بلندشان مى‌كنند و گاهى چندين روز، بدون خوراك، زير تابش آفتاب سوزان يا در آغل‌هاى چرك و متعفن به‌سر مى‌برند. بعضى از آن‌ها مى‌ميرند؛ و هرگاه يكى از آن‌ها در بين راه زاييد، براى اين‌كه از كاروان عقب نماند، بچه او را جلوى چشم مادرش سر مى‌برند. هنوز حيوانات بيچاره از خستگى راه نياسوده‌اند كه با تازيانه به سوى سلاخ‌خانه روانه مى‌شوند. به محض ورود در اين ساختمان كثيف غم‌انگيز بوى خونى كه خفقان قلب مى‌آورد، زمين نمناك، خون تازه‌اى كه از هر سو روان است، فريادهاى جان‌گداز حيوانات، جسدهايى كه به خون خود آغشته شده و با تشنج مى‌لرزند، اسب‌هاى لاغر نيمه‌جان كه دوطرف آن‌ها لاشه آويخته‌اند، و قصاب‌هايى كه براى خريد لش‌مرده آمدورفت مى‌كنند و از طرف ديگر ناله گوسفندان و همهمه صداى دشنام و دادوفرياد آدميان. حيوانات بيچاره از اين منظره چركين و بوى گوشت گنديده و خون برادرانشان پيش‌بينى سرگذشت هولناك خود را مى‌نمايند.

پذيرايى‌كنندگان آنها با چهره‌هاى درنده و طماع جلو آمده، هركدام كارد و ساطور خونين به دست دارد و روى پيش‌دامنى آن‌ها از خون بسته شده سياه‌رنگ و چربى، برق مى‌زند؛ سپس آن‌ها را به زحمت از همديگر جدا كرده، كشان كشان به گوشه‌اى مى‌برند؛ بعد دست‌ها و پاهاى حيوان را گرفته، تا مى‌كنند و اگر خواست استقامت بنمايد با لگد و زوروَرزى او را زمين مى‌زنند. حيوان ديوانه‌وار كوشش مى‌كند تا خودش را از زير دست دژخيم رها بنمايد؛ اما سر اورا پيچ داده، گلويش را با كارد پاره مى‌كند؛ آن‌وقت خون فوران مى‌زند. هر دفعه كه هوا از ريه‌هاى او بيرون مى‌آيد، صداى خشكى توليد كرده، خون به اطراف پاشيده مى‌شود. پس از آن مدتى دست و پا زده، در خون خودش غوطه مى‌خورد و هنوز جانش بيرون نرفته كه سر او را جدا نموده، بادش مى‌كنند. چشم‌هاى سياه و درخشان حيوان كه تا چند دقيقه پيش، از زندگانى سرشار بود، غبار مرگ پرده‌اى روى آن را مى‌پوشاند و زبان از دهانش با كف خونين بيرون مى‌آيد بعد از آن شكمش را شكافته، دل و روده حيوان را بيرون مى‌كشند. بوى پشگل و بخارى كه در هوا پراكنده مى‌شود و خون غليظ گنديده كه مگس و پشه روى آن پرواز مى‌كنند، منظره چركين و مهيبى را نمايان مى‌سازد. قصاب‌ها تا بازوى خودشان را در روده و خون حيوان فرو مى‌برند، پس از آن پوست او را جدا مى‌كنند و بعد آن لاشه‌هاى لرزان حيوانات را با سرهاى بريده و شقيقه‌هاى كبود و شكم‌هاى پاره شده و جگرهاى سرخ ــ كه اغلب داغ چوب و تازيانه‌اى كه پيش از كشتن به حيوان زده‌اند روى گوشت او نمودار است ــ در گارى به چنگك آويخته ويا روى اسب انداخته، به دكان‌هاى قصابى مى‌فرستند. آن‌ها اين لاشه‌ها را گرفته، تكه تكه نموده، دست‌ها و پيش‌بند خود را از نو خون‌آلود مى‌نمايند و اين تكه‌هاى گوشت كشته شده فروخته مى‌شود.

مردم شكم خودشان را پر از اين گوشت مردار كرده، در همه خانه‌ها هنگام خوراك بوى دل به‌هم‌زن عضلات سرخ كرده و پخته شده، كه با هزارگونه آب و تاب رنگرزى پيرايش كرده‌اند، بلند مى‌شود. بچه، زن، مرد از اين تكه‌ها مى‌خورند و اين‌ها همان مردمانى هستند كه لاف تربيت و ظرافت اخلاق و پاك‌دامنى و پرهيزكارى و مهربانى مى‌زنند : قاضى، آموزگار، شاعر، اديب، نقاش، نويسنده، و همه كسانى كه گمان مى‌كنند در زندگانى كمال مطلوب عالى‌ترى از زرپرستى و شكم‌چرانى دارند. هنگامى كه مى‌خواهند فكر بنمايند، معده آنان از لاشه و خون لخته شده جانوران سنگين است.

اين حال بسيار ترسناك است؛ نه از نظر زجر و شكنجه حيوانات، بلكه به سبب آن‌كه بدون لزوم، انسان احساسات رحم و اتحاد با مخلوقات طبيعت را در خودش به زور خفه كرده است.

اين‌ها همان حيوانات بى‌آزار و دست‌آموزى مى‌باشند كه آدمى‌زاد شير آنان رادوشيده، پشم آنان را پوشيده و همبازى بچه‌هاى او بوده‌اند. به اين هم قناعت نكرده، مى‌خواهد خون آنان را بنوشد. مهربانى چه لغت پوچ و اسم بى‌مسمايى است. هرگاه اندكى قلب حساس داشته باشند و به شكنجه‌ها و ناله‌هاى دردناك و همچنين نگاه‌هاى پر از عجز و لابه تمام حيواناتى كه در كشتارگاه‌هاى عمومى و خصوصى سر مى‌برند، فكر بنمايند، به‌كلى از خوردن گوشت جانوران بيزار خواهند شد.

«پير لرميت»[1]  در مقاله خود مى‌نويسد: «من ديدم يك قطار راه‌آهن

در جلو سلاخ‌خانه ايستاد، حيوانات بيچاره هراسناك خارج شده و روى سنگ‌فرش روانه گشتند. آدم‌ها با پيش‌بندى خون‌آلود، كه يك دسته كارد به كمرشان بسته شده بود، آمدورفت مى‌كردند.

 

«خون از هر سو روان بود. در آن‌جا گوسفندان و بره‌هايى را كه از ترس ديوانه شده بودند، سر مى‌بريدند… يك گاو ماده و گوساله‌اش به كشندگان تسليم شده، سرهاى بدبخت خود را پهلوى همديگر نگاه داشته بودند؛ با وجود اين‌كه ضربت‌هاى چماقِ صاحبِ خشمناك از اين مهربانى، آن‌ها را گيج كرده بود.

«… و از تمام اين ساختمان ناله‌هاى جگرخراش جنبندگانى شنيده مى‌شد كه محروم از ديدن هرگونه ترحم هستند و زندگانى به آن‌ها داده نمى‌شود، مگر براى اين‌كه قتل‌عام بشوند.»

تا زمانى كه احساسات طبيعى و بى‌آلايش قلب خودمان را به زور خفه نكرده‌ايم، واضح است كه در نهاد انسان يك احساس تنفر و اكراه از كشتار و درد ساير جانوران وجود دارد و نيز آشكار است كه هرگاه همه مردم وادار مى‌شدند حيواناتى را كه مى‌خورند با دست خودشان بكشند، بيشترِ آنان از گوشت‌خوارى دست مى‌كشيدند. اين شورش طبيعى، اين دل‌گيرى برضد خوراك خونين، در نزد كسانى كه گياه‌خوار شده‌اند پس از چندين ماه بيشتر مى‌شود. نبايد احساسات طبيعى خودمان را پست شمرده، دليل بر رقت قلب بدانيم. هيچ چيز به اين اندازه طبيعى نيست كه احساس تنفر و انزجار انسان از كشتار؛ چون كه براى اين كار آفريده نشده است. حيوانات درنده اين دل‌گيرى را حس نمى‌كنند. احترام به زندگانى و شكنجه و جدالى را كه در نهاد آدمى‌زاد است بايد در نظر داشت؛ زيرا چيزى از آن عالى‌تر نداريم.

ستمگرى و كشتار نسبت به حيوانات، دشنام و ناسزا به شرافت و مقام
انسانيت است. پيدايش آنان، به‌دنيا آمدن و بازى و شادى و درد كشيدن و مهربانى مادرى و ترس از مرگ و هوى و هوسِ اعضاى بدن و همچنين مرگ و سرنوشت حيوانات، همه شبيه و مانند انسان مى‌باشد. مى‌گويند روح آنان پست‌تر است. باشد، اما بالاخره مثل ما احساس درد و شادى مى‌كنند، پستى آن‌ها براى ما تكليف برادر بزرگ‌تر را معين مى‌كند نه حق دژخيمى و ستمگرى را. اين گوشتى كه مردم مى‌خورند درد و شكنجه جانوران بى‌گناه و بى‌آزار است كه نمى‌توانند از خودشان دفاع بنمايند. خون ريخته شده آنان فرياد انتقام مى‌كشد و نفرين مى‌فرستد به انسان و ستاره‌اى كه روى آن زندگانى مى‌كنيم.

كسانى هستند كه راضى نمى‌شوند حيوانى را آزار برسانند ولى به‌طور غير مستقيم ديگران را به اين كار ظريف وادار مى‌نمايند. هركس گوشت مى‌خورد بايد دست بالا زده و خودش حيوان را بكشد، چون كه جانوران درنده معاون نمى‌گيرند و يا لااقل قدم‌رنجه نموده، يك ساعت عمر خود را به اين تماشاى قشنگ بگذرانند و ببينند اين خوراك‌هاى خوش‌مزه براى آن‌ها چگونه آماده مى‌شود. خوش‌بختانه هميشه سلاخ‌خانه‌ها را بيرون شهر، دور از مردم، مى‌سازند تا جنايات كشتار را از چشم آن‌ها بپوشانند. سلاخ‌خانه اختراع حيوان دوپاست، هيچ جانور درنده و خون‌خوارى به اين رذالت طعمه خود را نمى‌خورد. انسان روى گرگ و جانوران خون‌خوار روى زمين را سفيد كرده است.

همه اين مردمانى كه در كشتارخانه‌ها دست در كار مى‌باشند، تنها يك فكر در مغز تاريك آن‌ها جاى‌گير شده و آن پول است و منفعت.
كشتن براى آن‌ها مثل پاره كردن كاغذ شده و از حس اخلاقى به‌كلى بى‌بهره هستند؛ حتى در آمريكا هيچ وقت شهادت قصاب را درباره جنايتى نمى‌پذيرند و پيشه او را پست مى‌شمارند؛ اما اين پستى او تقصير همه آن‌هايى است كه گوشت مى‌خورند.

زرپرستى و شكم‌پرورى همه احساسات عاليه انسان را خفه مى‌كند. مثلا براى فروش پوست، بره «تو دلى» يا ميش را سر بريده، بچه‌اش را زنده از شكم او بيرون مى‌كشند و با لگد در شكم حيوان آبستن مى‌زنند تا بچه‌اش را سقط بكند. آن‌وقت سر او را جلو مادرش مى‌برند و بعد از كندن پوست حيوان، جنين را كه بدنش به جاى گوشت از كف و ماده لزج خونين تركيب شده براى فروش دور شهر مى‌گردانند و از لاشه كبودرنگ آن قطره قطره خون مى‌چكد! چه نمايش قشنگى است كه مختص به ايران مى‌باشد.

چرا زندگانى ظالمانه آدمى‌زاد بايد سبب آن‌قدر درد و زجر ديگران را بيهوده فراهم بياورد و از درهم شكستن خوش‌بختى و سرور جنبندگان استفاده موهوم بنمايد؟ آيا تمدن او ناگزير است كه به خون بى‌گناهان آلوده بشود؟ هرچه بكارند همان را درو خواهند كرد. انسان خون مى‌ريزد، تخم بيدادى و ستمگرى مى‌كارد، پس در نتيجه ثمره جنگ و درد و ويرانى و كشتار مى‌درود. انسانيت پيشرفت نخواهد كرد و آرام نخواهد گرفت و روى خوش‌بختى و آزادى و آشتى را نخواهد ديد تا هنگامى كه گوشت‌خوار است.

اين اشتباه از يك جا ناشى مى‌شود كه انسان گمان كرده كه ناگزير به
كشتار براى زندگانى است و گوشت خوراك مقوى است، اگر نخورد مى‌ميرد. و حقيقتآ بايد احتياج خوردن گوشت براى زندگى انسان احترازناپذير باشد تا بتواند براى پوزش جناياتى كه هر روز چندين ميليون بار روى كره زمين از او سر مى‌زند، كفايت بكند. آيا زندگانى انسانى بسته است به استعمال گوشت؟ خوراك‌هاى حيوانى بدون اين‌كه براى بدن لازم و سودمند باشد، آيا بر قواى آن مى‌افزايد يا اين‌كه زيان‌آور است و بايد آن را برضد سلامتى و زندگانى دانست؟

اين يك درد بى‌دوا و يك جنايت ناگفتنى و ننگين‌ترين رذالت‌ها خواهد بود. ما مى‌رويم از روى علوم جديد علم‌الحياة و تشريح بدن و علم‌الاعضاء و تجزيه شيميايى و عقايد اطبا و تجربيات عملى و غيره، نشان بدهيم كه گوشت نه‌تنها براى بدن انسان لازم نمى‌باشد؛ بلكه از هر حيث زيان‌هاى سنگينى بر دوش جامعه بشر گذاشته است و براى بدن بجز يك مهيج كشنده چيز ديگر نيست.

 

بروكسل 18 سپتامبر  1926

 

[1] . Pierre l’Ermite (La Croix 1926)

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “فوائد گیاهخواری”