سه خواهر

آنتوان چخوف

ترجمه ناصر حسینی مهر

در نمایشنامه «سه خواهر»،  آنچه چخوف پیش روی مخاطب می‌گذارد، آرمان رهاییِ نسل جوان و روشنفکر روسیه‌ی پیش از انقلاب است : به جان آمده از پوسیدگی و ابتذال فرهنگیِ روسیه‌ی تزاری. ماجرای داستان، مانند اکثر کارهای چخوف در یکی از شهرستان‌های روسیه می‌گذرد. و مسلماً با همان  ویژگی عام در داستانهای چخوف: شهری کوچک و خواب آلوده با ساکنانی که در شیوه‌ی  زیستِ گیاهی ـ حیوانیِ خویش یا معنای «آرزو داشتن»  و «ساختن» را از یاد برده‌اند، و یا آنرا بدون هرگونه کوششی، فقط «طلب» می کنند.
آنچه سبب نمود و برجستگی  این فرهنگ مبتذل و پوسیده می شود صدای معترض و تا حد زیادی، کم رمق و یا شکننده‌ای است که از یکی دو شخصیت نمایشنامه، بگوش مخاطب می‌رسد. اما احتمالا از آنجا که روح روشنگریِ محلی ـ فرهنگیِ زمانه‌ی چخوف کم جان و کم بنیه است، تصویری که این روشنفکران در نمایشنامه‌ها از خود ارائه می‌دهند از دید امروز،  چندان به اصطلاح «روشنگر» به نظر نمی آید. زیرا هنوز خود، به واقع درکِ تجربی چندانی از ماهیت فرهنگیِ آنچیزی که می‌باید جایگزین این پوسیدگی شود ندارند؛ تا جایی که در گفتارشان  اغراقی رومانتیک و در کردارشان نوعی بیقراری التهاب آمیز به چشم می خورد.
اینها گفته شد تا هنگام خواندن آثاری از این دست، متوجه این مهم باشیم که تواناییِ درک و لذت از متون ادبیِ کلاسیک، تنها زمانی حاصل می‌شود که خود را به موقعیت های تاریخی و فهمی آن‌ها برسانیم: اینکه به معنای واقعی «مسائل» آنان را «بفهمیم» . اما نه با توقعات  ادراکی امروز خود ، بل با تواناییِ ادراک امروزیِ خود در نزدیک شدن به محدودیت های فکری و تجربی آن دوران.

32,500 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 900 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

آنتوان چخوف, ناصر حسینی مهر

نوع جلد

شومیز

SKU

94925

نوبت چاپ

دوم

شابک

978-964-351-560-7

قطع

رقعی

تعداد صفحه

526

سال چاپ

1395

موضوع

نمایشنامه

تعداد مجلد

یک

وزن

900

گزیده ای از نمایشنامه سه خواهر

نمایشنامه سه خواهر اثر آنتون چخوف به همراه نقد اجرایی مهین اسکویی

در آغاز نمایشنامه سه خواهر می خوانیم

“توزنباخ : [ رو به ایرنا و در خلوت با او ] چه چیزهای ناچیز، چه چیزهای احمقانه‌ای بعضی وقتها یکهو اهمیت پیدا می‌کنند، بی هیچ دلیل مشخصی! بهشان می‌خندی، درست مثل همیشه ، هنوز ناچیزشان می‌دانی ، با این همه یکدفعه می بینی افسارت دست آنهاست، و تو قدرت نداری جلوشان را بگیری. ولی بیا حرفش را نزنیم! خیلی سرحالم، انگار اولین بار است که توی عمرم این درختهای صنوبر و افرا و غان را می بینم. مثل اینکه با کنجکاوی نگاهم می کنند. و در انتظار چیزی هستند. چه درختهای قشنگی ـ وقتی فکرش را می‌کنی ، می بینی چقدر قشنگند ، زندگی باید توی این درختها نهفته باشد! …باید بروم ، وقتش است…به آن درخت مرده نگاه کن، همه اش خشک شده ، اما هنوز هم با درختهای دیگر توی باد پیچ و تاب می خورد. و همین طور به نظرم می آید اگر بمیرم باز سهمی توی زندگی دارم» (صص 123ـ  124 ، تأکید از من است).

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سه خواهر”