مجموعه اشعار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

نیما یوشیج در مورد شعر نصرت رحمانی، او که آبروی عشق است اینگونه می گوید:

آقاى رحمانى
من شعرهاى شما را بارها در مطبوعات اين شهر خوانده ام. اول دفعه قطعه «شب تاب» را كه براى من خوانديد، من نسبت به احساسات لطيف شما تحريك شدم.
آن چيزهايى كه در زندگى هست و در شعر ديگران سايه اى از خود نشان مى دهد، در شعر شما بى پرده اند. اگر اين جرأت را ديگران نپسندند براى شما عيب نيست!
ولى من نمى خواهم براى اشعار شما مقدمه نوشته باشم، ديوان شعر وقتى كه مطالب قابل تفسير وتوضيح نداشت شايد چندان محتاج به مقدمه نباشد. خود اشعار مقدمه ورود وتأثير در فكر و روح ديگران است.
از اينكه اشعار شما به بهانه اوزانى آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغى نزده است، قابل اين است كه گفته شود: تجدد در شعرهاى شما با متانت انجام گرفته است! اگر در معنى تند رفته ايد، در اداى معنى دچار تندورى هايى كه ديگران شده اند نشده ايد!
اسفند ماه 33 ــ نيمايوشيج

525,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 18.5 × 14.5 سانتیمتر
پدیدآورندگان

نصرت رحمانی

نوع جلد

گالینگور

قطع

رقعی

تعداد صفحه

720

سال چاپ

1402

موضوع

شعر معاصر فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

750

نوبت چاپ

ششم

جنس کاغذ

بالک (سبک)

گزیده از مجموعه اشعار نصرت رحمانی

دستهای مان
بالای تخت به دیوار بر میادین شهر
حتی بر دکمه های … جلیقه
زنجیر بسته ایم و یک ساعت
بی آنکه قبله نمایی به دست بگیریم
در موجتاب اینه را ندیم
و … واماندیم
زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود
راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست
آری ما همه زندانیان خویش تنیم

در آغاز مجموعه اشعار نصرت رحمانی

فهرست

كوچ و كوير
نامه نيما 17
درباره كوچ 19
اين شعر نيست 25
سرگذشت 27
ساقى 29
خون شعر 31
منادى 33
يك و صد 35
سقاخانه 36
كوير 39
گور 41
چمن 42
پايان شب 43
خواستگارى 44
غزلى در شب 46
ترياك 48

شعر ناتمام 51
رهرو 53
بر گور ليلى 55
شهر خاموش 57
مادر 58
پايان 60
تشنه 62
مرگ ليلى 64
شبتاب 66
زنجره 68
شاعر 70
غزلى در شب 72
افسون 74
نامه 75
حسن در ختام 79
بدنام 81
لوطى 83
جاى پا 86
شراره خشم 87
كولى 89
مرگ مىفروش 91
فاحشه 94
كوچ 96
وداع تلخ 99
بوسه 102
غزلى در شب 103

كه خواهم بود 105
اسپند 106
سپيده 108
سياهىها و سپيدىها 109
نوبت 112
اولين نامه به آخرين زن 113
كافر 116
بازگشت به شعر 119
بهار 121
سنگفرش 123
سه نامه از مادر، دوست، معشوقه 124
فرار ابر 128
پنجره 130
اهريمن 132
جهاز 134
بيا… 136
مرغ حق 138

ترمه
مقدمه 143
حرفى اگر باقى باشد 151
ترمه 153
زندگى 155
جاده جهنم 156
چشمها 159
جادو 161

شب 163
و خداى ديگر 164
گل افيون 166
دختران شهر 169
مرد بىسر 171
شك 174
شعرها و چشمها 176
سنگ سياه 178
غزلى در شب 180
گل خورشيد 181
غزلى در شب 183
بغض 185
غزلى در شب 187
درها و رهگذرها 188
غزلى در شب 190
مردى در سايهاش 192
آوازى در فرجام 195
برده 197
نفرين شده 198
نه مرگ نه زندگى 201
وداع 203
خواب 206
شعر سكوت 209
ترانه پاييز 211
قصه 217
كولى وحشى 220

زنجير 222
پرندهاى گريان 224
پاندورا 231
سرود مرگ 235
سين 236
جيم 236
صف محكومين 238
بىتبر 239
بارش با ابرى عقيم 240
در زمهرير يأس 242
تارج ايمان 243
كليد سرد چال 245
ارفه 247

ترانههاى سوخته 249
ماسه 251
كومه 251
فال 252
زن 252
مرد 253
دروازه 253
ناب 254
قنارى 254

ميعاد در لجن
مقدمه شاعر 257
تبعيد در چنبر زنجير 265
تبعيد در چنبر زنجير 267
تبعيد در چنبر زنجير 269
تبعيد در چنبر زنجير 271
تبعيد در چنبر زنجير 273
تبعيد در چنبر زنجير 275
تبعيد در چنبر زنجير 277
تبعيد در چنبر زنجير 279
پرسههاى شبانگاهى 281
مرد ديگر 284
شعر ناتمام 286
عصر جمعهى پائيز 291
زمزمهاى در محراب 295
4 × 6 300
با من مبار كه خونم 302
ميعاد در لجن 305
شب درد 308
ماشه را چكاند 310
007 313
تا بىنهايت 316
نمك 318
طرح 321
غزلى در شب 323
شعر تازه 325

عطر كهنه 327
سبز و كبود 329
بلوف 330
به ما دروغ گفتند 335
تو خسته مىشوى 339
هفت كوى عشق 343
غم اومد و غم اومد 345
زراعت 349
شكوه ستوه 353
بازى با كلمات 359
اى بىتو من 364
بنبست از دو سو 366
تضاد و تفاهم 373
با گريه بخند 375
در تاب گهواره 378
ميز گرد 381
شام 383
ياد 385
شراب خانه كجاست 390

حريق باد
يادداشت اول 395
يادداشت دوم 397
تاول 1 403
تاول 2 404
تاول 3 406

تاول 4 408
تاول 5 410
تاول 6 411
تاول 7 413
در عطر عشق 416
آوار اشك 418
سماع خيزابها 422
هميشه 1 426
هميشه 2 431
لوحه 432
بلورها 433
نرون كجاست؟ 435
شيون بريده بريده 437
هديه 446
اى كهترين برادر 447
در قحط سال 452
چاقو 455
منم 460
بهتان به مادر 462
داس كُند 466
باران 469
آن بادبان شكسته 470
سلام بر غم 481
از نقطه تا خط 482
قسمتى از يك نامهى سردستى 487
دست 491

گوشهى تاريخ 493
زن در كنار زن 495
در خط كور 496

شمشير معشوقه قلم
شمشير معشوقه قلم 501

پياله دور دگر زد
انهدام 539
كنايه 541
ماتم 542
پياله دور دگر زد 544
حوصلهى راه 551
آب 553
شيرين 556
چيستان 560
من آبروى عشقم 562
نيروانا 568
پرواز 570
خنجر و جام 571
عارفانه 573
بمب ساعتى 578
در سوك 580
سرخ و آبى 582
جنگ باد 583
سنگ 587

هى هاى 588
يشم بر مرمر 590
ترانزيستورى 594
در زير تيغ 595
شانه بر موى سپيد 599
شكار شعر 603
تلخ 606
من شاعرم 607
فلفل 610
ميان ديدن و بودن 611
تله 613
معجزه 614
ميعاد 615
آينه 58 616

بيوه سياه
واژه نهان 623
پاك 627
تولد 628
تبر 630
يلداى درد 632
ار غمى دارى 636
متهم 638
آسمان پير 639
بخيه 640
قصه 641

نام 642
در مشرق پياله 643
احساس 648
باران 649
ميعاد 1 650
ميعاد 2 651
خزانى 652
رنگ و سرود 655
بگو 657
خنجر 659
گمشده 660
سايه 662
برگ 664
يا صفر يا هزار 665
خزانى 668
چند لك بر كاشى معرّق 670
جنون 672
من شعركشى مىكنم 673
اسفنديار 674
راه 675
قفس 676
پل پيروزى 677
درنگ 680
چاپخانه 682
رقص 684
آشيانه 685

هِل تلخ 687
تو 688
غزلى در شب 691
ارتباط 693
خواب گل سرخ 694
توپ و دروازه 695
از باميان تا بلخ 697
رنگينكمان براى دلم رقص مىكند 703
بيوه سياه 705

فهرست الفبايى سطر اول شعرها 711

كوچ

و

كوير

چاپ اول: 1334

آقاى رحمانى
من شعرهاى شما را بارها در مطبوعات اين شهر خوانده ام. اول دفعه قطعه «شب تاب» را كه براى من خوانديد، من نسبت به احساسات لطيف شما تحريك شدم.
آن چيزهايى كه در زندگى هست و در شعر ديگران سايه اى از خود نشان مى دهد، در شعر شما بى پرده اند. اگر اين جرأت را ديگران نپسندند براى شما عيب نيست!
ولى من نمى خواهم براى اشعار شما مقدمه نوشته باشم، ديوان شعر وقتى كه مطالب قابل تفسير وتوضيح نداشت شايد چندان محتاج به مقدمه نباشد. خود اشعار مقدمه ورود وتأثير در فكر و روح ديگران است.
از اينكه اشعار شما به بهانه اوزانى آزاد، وزن را از دست نداده و دست به شلوغى نزده است، قابل اين است كه گفته شود: تجدد در شعرهاى شما با متانت انجام گرفته است! اگر در معنى تند رفته ايد، در اداى معنى دچار تندورى هايى كه ديگران شده اند نشده ايد!
اسفند ماه 33 ــ نيمايوشيج

از مجله «كاويان»

درباره كوچ

هيچ موقع زندگى و حيات يك مكتب هنرى و فكرى تازه با مرگ مطلق كامل مكتب هنرى كهنه شروع نمىشود؛ گذشته از مثالهاى متعددى كه در اين مورد مىتوان گفت (كه ما فقط به يكى از آنها در زير اشاره خواهيم كرد) همين جار و جنجالى كه امروزه بر سر شعر نو و شاعر نوپرداز در ايران خودمان درگرفته است بهترين شاهد اين مسئله است كه شعر و هنر شاعرى در كشور ما بدون هيچ گفتگو وارد در دوره جديد زندگى خود شده است، در جايى كه هنوز شعر كلاسيك ايران كه استيل و بناى عروضى آن از بين نرفته است و هنوز وارثان مكتب قديمى زندهاند و با كمالشدت براىحفظفكر و مضمونو قالب و وزنشعر مقاومتمىنمايند.
از سال 1840 در موقعى كه رمانتيسم با قدرت بر شعر فرانسه حكومت مىكرد و قيافه ويكتور هوگو بهعنوان بزرگترين شاعر فرانسه مىدرخشيد كمكم تمايلات تازهاى پيدا شد؛ و شعراى جوان و هنرمندانى كه از سبك كار و فكر رمانتيسم خسته شده بودند در سبك جريانات تازه اجتماعى بهسوى رئاليسم قدم برداشتند؛ شعراى هنرمندى امثال تئوفيل گوتيه و تئودور دوبانويل در حالى كه فكر رمانتيك را در شعر خود حفظ مىكردند، به خيالپردازىها و احساسات بىحد و كرانه لامارتين و موسه پشت پا زدند؛ در قدم اول تمام توجه خود را متوجه تغيير فكر و فرم شعر و در درجه دوم راه را براى رسيدن به رئاليسم در شعر آماده نمودند.
اولين اشعار لوكنت دوليل كه از نظر شكل و قالب و از نظر مضمون و محتوى كاملا تازه و روح و فكر زمان خود را منعكس مىكرد با استقبال بىنظيرى از جانب جوانان روبرو شد. و از آن بهبعد هنرمندان و شعراى جوان بهدنبال مكتب جديد دور هم جمع شدند و بهنام گروه پارناس ناميده شدند.
اما با وجود گروه پارناس و فعاليتهاى هنرى آن عمر رمانتيسم بسر آمد وقتى در جريان همين دوره تحويل هنرمندى مثل شارل بودلر راهى بهغير از راه گروه پارناس در پيش گرفت كه هنوز پس از تقريبآ يك قرن بهعنوان بزرگترين شاعر فرانسه ناميده مىشود! بودلر در حالى كه از نظر تخيل به رمانتيكها شباهت دارد از نظر قالب و ساختمان شعر متمايل به گروه پارناس مىماند و از نظر مضمون و محتوى شباهت به هيچكدام از اين دو دسته نداشته و با تمايل به سمبوليسم هنر تازهاى را معرفى مىنمايد كه سالها پس از مرگ او خود موجب ايجاد مكتب تازهاى مىگردد كه بزرگترين شعراى دوره آخر فرانسه از قبيل پلورلن و استفان مالارمه و آرتور رمبو در رأس آن قرار دارند، شايد شبه خيلى متخصر در اين شيوه هنرى بيشتر مىتواند از شعر نو در برابر طرفداران شعر كلاسيكفارسىحمايتكند، گذشتهاز عقيدهخاصىكه سمبوليستها در مورد بيان حقيقت داشتند (كه مورد بحث ما نيست) آنها مىگويند كه شعر در واقع يك نوع موسيقى است يعنى كلمات در شعر تنها وسيله بيان و علامت و نشانه فكر و احساس نيست بلكه همچون اصوات مىتوانند در تركيب موسيقى كلام بهكار روند و به همين جهت سمبوليستها در ساختمان و قالب شعر صورت تازهاى دارند و در قالب هفت و نه و يازده سيلابى بلند و كوتاه شعر مىسرودند و حتى شعر آزاد را بهوجود آوردند كه كاملا صورت و شكل نثر موزون و آهنگدار را به خود مىگيرد ولى تا آنجايى كه ما مىدانيم هرگز در تاريخ ادبيات فرانسه آنها را به جرم تجاوز به قالب وزن و مضمون قديمى رمانتيسم و يا كلاسيك شعر فرانسه نه ديوانه و ياوهگو خواندند و نه از جرگه شاعران راندند، اين مختصر براى اين بود كه هنرمندان جوان ما از گفتهها و نوشتههايى
كه متضمن حمله به آنهاست تعجب نكنند و از تكاپو ننشينند. اين داستان تازهاى نيست و اگر اين روزها در هنر شعر و شاعرى حكومت نظامى اعلام كردهاند هيچ تعجبى ندارد.
در اين معركه دفاع از شعر نو بدبخت و بينوا دردسرى است و دفاع از اشعار آقاى رحمانى دردسر ديگرى. آقاى رحمانى بهكلى زنجير اوزان و بحور عروض فارسى را در اشعار خود پاره نكرده است، مخصوصآ وزن موسيقى كلاسيك شعر فارسى بهوضوح در اشعار او بهچشم مىخورد شايد از اين حيث مىتوانيد اساتيد مسلم ادب و شعراى منالمهد الى اللحد ما را راضى و خشنود گرداند اما آقاى رحمانى بدبختانه شعر فارسى را از آن رمانتيسم عالى و بيكرانه قرون گذشته به رئاليسم (مبتذل) و سبك اكنون سقوط داده است!
در شعر رحمانى طبع ظريف و لطيف و آسمانى اساتيد فن سيراب نمىشود بلكه متنفر و آزرده هم مىگردد، باطن قدسى و ضمير روشن و بىگناه شعراى بزرگ و نويسندگان شهير ما از اين همه رذالت مكدر و افسرده مىشود و از اينكه شعر، اين وديعه الهى، اين زلال آسمان، اين زبان گوياى سعدى و حافظ و نظامى؛ از اوج فاخر! افقهاى رنگين و طلايى! به لجنزار عفن و بدبوى زندگى مردم كوچه و بازار افتاده است، مأيوس مىشوند؛ بله بهعقيده ما آقاى رحمانى را بايد تكفير كرد! سنگسار كرد! او دامن اخلاق، اخلاق بزرگان و دانشمندان و شعرا و نويسندگان بزرگ ما، را در شعر خود ملكوك كرده است؛ او براى بيان دردها و رنجهاى مردم براى نقاشى حقايق تلخ و دردآورى كه در اجتماع ما بهچشم مىخورد از شعر سوء استفاده كرده و خيلى صريح و بىپرده و عريان، احساس و درك باطنى خود را از بسيارى از چيزها در قالب شعر ريخته است؛ او آنچه را كه در عالم واقعبين يك زن و مرد مىگذرد و يا شبگردى و سرگردانى يك فاحشه و يا قيافه كريه و جانگداز يك قسمت از شهر ما را خيلى صريح و بىپرده با كلماتى درشت و خشن و با لحنى پرخاشجو و تحكمآميز بيان كرده است. اين اولين خصوصيت بارز شعر رحمانى است و من بيشتر از همين خصوصيت شعر او دفاع مىكنم؛
رحمانى طراح ماهرى است: او در شعر درست كار نقاشى را انجام مىدهد كه فقط با چند خطى سايهدار و تاريك و روشن با مايهاى خيلى كمتر از حد معمول دنيايى را مجسم مىكند.
اين خصوصيت ديگرى است كه در شعر رحمانى بهچشم مىخورد. در كتاب كوچ رحمانى مناظرى را مجسم مىكند كه در نوع خود بىنظير است: آنجا مناظر حقيقى و زنده و دور از خيالپردازى است؛ اين رئاليسم قوى بيش از هر چيز ديگر شعر رحمانى را غنى و پرمايه كرده است: او با قلمموى شعر، با رنگ كلمات، طرح سقاخانه را جلو چشم شما تصوير مىكند؛ با جملات كوتاه سرگذشت و تاريخ و مواد تشكيلدهنده سقاخانه را بيان مىنمايد و اين بيان تا سرحد مهارت و استادى پيش مىرود. اشعار ديگر او نظير قطعه ترياك و يا قطعه مادر وشهر خاموش و منادى ادعانامهاى است برعليه فكر كهنه و نظام كهنه و رنج و بدبختى كه نسل جوان ما در زنجير قيود زمان مىكشد.
شعر رحمانى زبان مخصوصى دارد؛ مىتوان گفت براى اولين بار رحمانى كلمات تازهاى را وارد در شعر كرده است. اين تركيبات نو و كلمات تازه در شعر رحمانى همه جا با مضمون تو همراه است.
مثل اينكه آن كسانى كه با شعر نو مخالفت مى كنند با محتوى اين اشعار بيش از شكل ظاهرى آن دشمنى مىورزند و كتمان نمىتوان كرد كه حق هم با آنهاست! البته اگر گويندهاى هنرمند با صراحت لهجه در… بنالد و يا شعر نو را نقاشى كند و باعث پناه بردن به افيون و مخدرات را بيان نمايد و يا سايه مسجد و سقاخانه را ترميم كند فضولى كرده است! اين فضولىها خيلىها را ناراحت مىكند و باعث خيلى گرفتارىها مىشود.
ولى شاعر به كار خود ادامه مىدهد: نداى او باعث اميدوارى نسل جوان ماست.
دكتر حاج سيد جوادي

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “مجموعه اشعار نصرت رحمانی”