دیوان ناصرخسرو

ناصر خسرو

جهانگیر منصور

دیوان ناصر خسرو
دیوان حکیم ناصربن خسروبن حارث القبادیانی البلخی المرزی با تنظیم و نمونه خوانی و نظارت، جهانگیر منصور، کتابی است که در مقدمه ی آن چنین می خوانیم:
حكيم ناصر خود را در سفرنامه خود قباديانى مروزى مى خواند. بودن او از قباديان از اشعار او نيز معلوم است و چنان كه گفته شد قباديان از نواحى بلخ بوده و بدين جهت وى در اشعار خود همه جا از بلخ به عنوان وطن و شهر و خانه و مسكن خويش سخن مى راند و بلخ را به صفت «چون بهشت» توصيف مى نمايد و به هجرت يا هزيمت يا اخراج شدن خود از بلخ اشاره مى كند…

نکوهش مکن چرخ نیلوفری‌را

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را

چو تو خودکنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی

به افعال ماننده شو مر پری را

درخت ترنج از بر و برگ رنگی

ن حکایت کند کله قیصری را

75,000 تومان

ناموجود

شناسه محصول: 94014 دسته: , برچسب: , ,

جزئیات کتاب

وزن 500 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

جهانگیر منصور, ناصر خسرو

SKU

94014

نوبت چاپ

هفتم

شابک

978-964-351-076-3

قطع

وزیری

تعداد صفحه

542

سال چاپ

1389

موضوع

شعر فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

500

گزیده از دیوان ناصر خسرو:

نکوهش مکن چرخ نیلوفری‌را

برون کن ز سر باد و خیره‌سری را

بری دان از افعال چرخ برین را

نشاید ز دانا نکوهش بری را

چو تو خودکنی اختر خویش را بد

مدار از فلک چشم نیک‌اختری را

به چهره شدن چون پری کی توانی

به افعال ماننده شو مر پری را

درخت ترنج از بر و برگ رنگی

ن حکایت کند کله قیصری را

در آغاز دیوان ناصر خسرو می خوانیم:

اسم و رسم و مولد و حسب و نسب شاعر
حكيم ناصربن خسروبن حارثالقباديانى البلخى المروزى، مكنّى به ابومعين و ملقب و متخلص به «حجّت» در ماه ذىالقعده از شهور سنه 394 هجرى قمرى (مطابق با تير يا مرداد ماه سنه 382 هجرى شمسى) ظاهرآ در قباديان از نواحى بلخ متولد شده و بعد از سنه 460 و به روايت

اقرب به صحّت در سنه 481 در يَمْكان از اعمال بدخشان وفات يافته ا ست. تاريخ اخير كه قول حاجى خليفه (كاتب چلبى) در تقويمالتواريخ است با وجود بعضى دلايل در استبعاد آن باز در ميانه روايات راجع به وفات حكيم و عمر او چنان كه ذكر شد نزديكترين آنها بِامكان عادى است .

حكيم ناصر خود را در سفرنامه خود قباديانى مروزى مىخواند. بودن او از قباديان از اشعار او نيز معلوم است و چنان كه گفته شد قباديان از نواحى بلخ بوده و بدينجهت وى در اشعار خود همهجا از بلخ به عنوان وطن و شهر و خانه و مسكن خويش سخن مىراند و بلخ را به صفت «چون بهشت» توصيف مىنمايد و به هجرت يا هزيمت يا اخراج شدن خود از بلخ اشاره مىكند و نيز در سفرنامه خود با آن كه مبدء حركتش مرو بود و از آن نقطه به راه افتاده بود همهجا در عرض راه مسافتها را از بلخ تا هر نقطه كه مىرسد حساب مىكند و به هرحال شكّى نيست كه دودمان و خانمان و اقارب او در بلخ بوده و در آنجا خانه و باغ و ضياع و عقار و دوستان و طايفه و برادران داشته و به احتمال قوى بعد از عودت از سفر حج و مصر تا موقع متوارى شدن و فرار در بلخ اقامت گزيده است پس در بودن اصل او از خراسان و ولايت بلخ شكى نيست و نسبت اصفهانى كه بعضى تذكرهها و كتب متأخرين دادهاند بىاساس است. در اين صورت نسبت مروزى كه در سفرنامه آمده يا به
جهت آن بوده كه اجداد او از مرو بودهاند و يا به احتمال قوى به سبب اقامت او مدتى در مرو مخصوصآ تا موقع سفر حج اين نسبت پيدا شده است. چنان كه در سفرنامه گويد «از مرو برفتم به شغل ديوانى» و همچنين در جاى ديگر از سفرنامه گويد كه در پنجم رمضان در سنه 438 به بيتالمقدس رسيد و در آن وقت درست يك سال شمسى بود «كه از خانه» بيرون آمده بود و چون وى در 23 شعبان سنه 437 از مرو حركت كرده بود مىتوان استدلال كرد كه در آن زمان خانهاش در مرو بوده است. علاوهبر اين ذكر كسائى مروزى بالاختصاص از ميان ساير شعرا مكرّر در اشعار خود قرينه سكناى او در مرو تواند شد .

غزنويان يعنى زمان سلطان محمود و مسعود در بلخ كه در واقع دومين پايتخت سلاطين غزنوى بود در خدمت ايشان بوده و شايد در همان اوقات مسافرت به هندوستان كرده و پس از تسلط سلجوقيان و تصرف آنها بلخ را (در سنه 432) خود و برادرش به خدمت آنها انتقال يافته و به مرو كه مقر حكومت ابوسليمان چغرىبيگ داودبن ميكائيلبن سلجوقى متوفى سنه 451 بود نقل مكان كرده و در آنجا مقام گزيده باشند و ظاهرآ شكى نيست كه بعدها در ايام كهولت ناصرخسرو هم اگر وى در مذهب غالب خراسان (حنفى و شافعى) بود و يا همينقدر شيعه و اسمعيلى نبود در بلخ در حوزه اعيان و اشراف مانده و به امرا هم تقرب كامل مىرسانيد و شايد مثل عميدالملك و نظامالملك به درجه بالاتر نيز مىرسيد و فقط به واسطه طريقه مذهبى خود به يمكان افتاد و از بلخ و دربار امرا دور ماند. به هرحال چيزى كه مسلم است اين است كه در جوانى اغلب مرفهالحال و داراى عزت و جاه و دبدبه و جلال بوده است و مخصوصآ قبل از تبعيد او از وطن خودش داراى مكنت و ثروت و «نعمت و ناز» بوده و باغها و خانها و ملك و «ضياع و عقار» داشته. اگرچه به قول خود گاهى هم بىنوا شده و از «حرص مال پى كيميا» شده و يا در ساعات استجابت دعوات دعاى توانگرى براى خود كرده. همچنين از خيلى از ابيات او فهميده مىشود كه در جوانى و حتى قبل از اخراج وى از بلخ قوى و تنومند و خوشاندام بوده، و بعد از آوارگى شكسته و نزار و لاغر و پژمرده شده است.

عهد جوانى و تحصيلات علمى و مسافرت هاى او
ناصرخسرو از ابتداى جوانى در تحصيل علوم و فنون و السنه و ادبيات رنج فراوان برده، قرآن را حفظ داشت و تقريبآ در تمام علوم متداوله عقلى و نقلى آن زمان و مخصوصآ علوم يونانى از  ارثماطيقى و مجسطى بطلميوس و هندسه اقليدس و طب و موسيقى و بالأخص علم حساب و نجوم و فلسفه و همچنين در علم كلام و حكمت متالهين تبحر پيدا كرده بود و وى خود در اشعار خويش و سفرنامه و ساير كتب خود مكرر به احاطه خود به اين علوم و مقام عظيم فضل و دانش خود اشاره مىكند و مخصوصآ در سفرنامه و روشنائىنامه همهجا از نجوم و قرانات و كواكب و كسوف حرف مىزد. مخصوصآ در لحسا و قطيف، امير عرب از او از روى علوم نجوم سئوال مىكند كه آيا لحسا را تواند گرفت يا نه. ولى ظاهرآ با آن كه منكر تأثيرات نجوم نبوده و در روز قران رأس و مشترى قضاى حاجات را معتقد بوده به غيبگويى از روى تنجيم چندان اعتقادى نداشته و به قول خود در جواب امير عرب راجع به سئوال در باب فتح لحسا «هرچه مصلحت بود» مىگفته است. در علم حساب و جبر و مقابله و هندسه در مصر تدريس مىكرده. در عَيْذاب (بندر سودان در ساحل بحر احمر) چند ماه خطيب شهر شده و آنكار خطير را به عهده داشته. تصنيفات زيادى داشته، در ادبيات عرب و عجم يد طولى داشته. از بُحتُرى و جرير و نابغه و حسّان و رودكى و كسائى و دقيقى و عنصرى و منجيك و اهوازى و قطران در اشعار خود و سفرنامه اسم مىبرد و شاعر آخرى را شخصآ ملاقات نموده است. خود نيز اشعار عربى و حتى ديوان عربى هم داشته است. در نقاشى هم سررشته داشته و در موقع اقامت در فلج (در عربستان) از روى ضرورت با نقاشى و نقش محراب مسجد آنجا كسب معيشت كرده و صدمن خرما به دست آورده و همچنين در بيتالمقدس كرسى سليمان را در روزنامه سفر خود كه داشته تصوير كرده است. در مسافرتهاى خود مانند حكيم دانشمندى يادداشتهاى علمى و تاريخى مفيد برمىداشت و شهرها و قلعهها و مساجد و غيره را خود مساحت مىكرد.
در علم ملل و نحل و كسب اطلاع بر مذاهب و اديان نيز رنج فراوان برده و نهتنها مذاهب اسلامى را تتبّع و غورسى نموده، بلكه اديان ديگر مانند دين هندوان و مانويان و صابئين (كه گويا مقصود حرّانيّين بودند كه اين نسبت را به خود بسته بودند) و يهود (كه به كثرت آنها در بلخ اشارات متعددى در اشعار ناصر موجود است) و نصارى و زردشتيان را نيز تحصيل نموده و از كتاب زند و پازند مكرّر صحبت مىكند. در طلب علم و فحص حقيقت با غالب ملل معروف آن زمان آميزش و مخالطه نموده و از آنها كسب معرفت كرده، ولى باوجود اين مثل اغلب شعرا و دانشمندان اسلامى اطلاعش از مذاهب غيراسلامى خيلى صحيح نبوده و آثار خلط در آن باب ديده مىشود . ولى در علم فلك و حساب و هندسه ظاهرآ اعلا درجه معلومات عهد خود را فراگرفته بود .

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دیوان ناصرخسرو”