فرهنگ فارسی( الفبایی-قیاسی ) 2 جلدی

فرهنگ حاضر به روش الفبايى ـقياسى تنظيم شده است. براى روشن شدن امتياز اين روش بر روش‌هاى متداول تنظيم فرهنگ‌هاى زبان، ابتدا به اختصار به روش الفبايى تنظيم فرهنگ‌ها و محدوديت‌هاى ناشى از آن مى‌پردازم و سپس روش الفبايى ـقياسى و امكانات آن را مطرح مى‌كنم :

در روش الفبايى، كه معمولا فرهنگ‌هاى زبان (و مجموعه‌هاى ارجاعى ) بر آن اساس تنظيم شده‌اند، هر مدخل در رديف الفبايى خود قرار مى‌گيرد و هر واژه به صورتى مستقل از واژه‌هاى ديگر ضبط مى‌شود. گاهى مجموعه‌هاى ارجاعى به روش موضوعى طبقه‌بندى مى‌شوند. براى اين كار، ابتدا مجموعه را بر اساس حوزه‌هاى مفهومى و موضوعات سازنده‌اش به زيرمجموعه‌هاى جداگانه تقسيم‌بندى مى‌كنند و سپس واحدهاى مربوط به هر زيرمجموعه را در آن مى‌گنجانند. چنانچه اين واحدها درون هر زير مجموعه موضوعى به ترتيب الفبايى ضبط شوند، طبقه‌بندى آن‌ها موضوعى ـالفبايى يا (مختلط ) است.

محدوديت اصلى استفاده از فرهنگ‌هاى الفبايى، خطى بودن ضبط مدخل‌هاى آن‌هاست. واژه‌هاى اين فرهنگ‌ها با هم ارتباط ندارند و معمولاً منزوى‌اند. استفاده كننده فرهنگ بايد واژه‌اى را در جايى بيرون از فرهنگ بشنود يا ببيند و بعد به سراغ فرهنگ زبان برود. به بيان ديگر، فرهنگ الفبايى مشخصات واژه‌هايى را در اختيار ما مى‌گذارد، كه خود به دنبالشان هستيم و واژه‌اى را كه صورت آن را نشناسيم به ما معرفى نمى‌كند. از آنجا كه اصولاً تعداد واژه‌هايى كه در فرهنگ زبان ضبط شوند، به مراتب بيشتر از تعداد واژه‌هايى است كه در زبان روزمره استفاده مى‌كنيم يا در محدوده مطالعات خود مى‌بينيم و مى‌شنويم، امكان زياد وجود دارد كه با بسيارى از واژه‌ها مواجه نشويم و در نتيجه به فرهنگ زبان مراجعه نكنيم. و اين سبب مى‌شود كه فرهنگ زبان بيش از آنكه جنبه آموزشى داشته باشد، نقش يك مرجع صِرف را بازى كند.

 

170,000 تومان

ناموجود

جزئیات کتاب

وزن 3000 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

مهشید مشیری

نوع جلد

گالینگور

SKU

99152

نوبت چاپ

اول

شابک

978-600-376-057-8

قطع

وزیری

تعداد صفحه

1950

سال چاپ

1396

موضوع

روانشناسی

تعداد مجلد

دو

وزن

3000

در آغاز کتاب فرهنگ فارسی (الفبایی – قیاسی) می خوانیم :

 

مقدمه

 نظام‌مندى و پويايى زبان

زبان به عنوان مهمترين وسيله برقرارى ارتباط بين انسان‌ها ويژگى‌هايى دارد كه در تمام اجزاى آن، يعنى آواها، ساختارهاى دستورى و واژگان منعكس است. يكى از اين ويژگى‌ها، نظم و انتظام است. زبان يك نظام است كه به زيرنظام‌هايى تقسيم شود و واژگان يكى از آن‌هاست كه خود همچون زيرنظام‌هاى ديگر زبان، اولاً يك كلّ است كه از اجزايى تشكيل شده و خواصى فراتر از مجموع خواص يكايك آن اجزا دارد. ثانياً اجزاى آن همبسته‌اند و از نظر صورى و معنايى جنبه‌هاى مشتركى دارند. ثالثاً اجزاى آن، حدود و در نتيجه ارزش يكديگر را مشخص مى‌كنند و هر كاهش يا افزايش در تعداد اجزاى نظام واژگانى بر اجزاى ديگر تاثير مى‌گذارد. رابعاً كل زبان تحول مى‌پذيرد. پويايى و تحول همچون ويژگى نظام‌مندى، در تمام سطوح زبان آشكار و از جهانى‌هاى زبان است و هر زبان زنده، حتى محافظه‌كارترين زبان در طول عمر خود دستخوش تحول و تغيير مى‌شود. به همين دليل است كه تاريخ هر زبان را به دوره‌هايى تقسيم مى‌كنند. از آن جمله براى زبان فارسى، سه دوره زمانى باستان، ميانه و جديد درنظر مى‌گيرند. كلّ نظام زبان فارسى، و نيز هريك از نظام‌هاى فرعى آن، يعنى نظام آوايى (واجى )، نظام صرفى و نحوى و نظام واژگانى، در اين دوره‌ها تغيير كرده‌اند. اين تغيير خصوصاً در واژگان بسيار چشمگيرتر است. زيرا نظام واژگانى نظامى است باز، و در مقايسه با نظام آوايى و نظام صرفى و نحوى كه بسته‌اند، رسوخ‌پذيرتر است و با سهولت بيشترى تحول مى‌يابد.

به طور كلى ويژگى نظام‌مندى و تحول‌پذيرى زبان كنايه‌اى است از نظم و انتظام كلّ جهان و بى‌ثباتى و تحول و تغيير كارخانه دهر، و همواره موجب اعجاب و تحسين و ستايش خلق از نظام آفرينش و كمال مطلق، كه به قول سعدى شيرازى :

 

آن نه رويى‌ست كه  من وصف جمالش دانم

ايـن  حـديث از دگـرى پرس كه من حيرانم

 

جوامع واژگانى و جوامع بشرى

همان‌گونه كه پيش از اين، در مباحث زبان‌شناسى و واژگان‌نگارى عنوان كرده‌ام، زندگى هر واژه به زندگى هر انسان مى‌ماند و سرنوشت واژه‌ها در جوامع واژگانى، به سرنوشت انسان‌ها در جوامع بشرى شباهت دارد. در مجموعه واژگان زبان، واژه‌ها متولد مى‌شوند، رشد مى‌كنند، بالغ مى‌شوند، در طول زندگى خود متحول مى‌شوند، به فراخور زمان رنگ عوض مى‌كنند، از زبان‌هاى ديگر وارد مى‌شوند و مليت زبان را مى‌پذيرند، صورت ديگر مى‌گيرند و معنى جديد مى‌يابند، از گوشه انزوا مى‌رهند و رونق مى‌يابند، يا از رونق مى‌افتند و از اعتبار ساقط مى‌شوند. درست مثل افراد نوع بشر.

واژه‌ها هم عاشق مى‌شوند، با يكديگر وصلت مى‌كنند، توليدمثل مى‌كنند. واژه‌ها هم پير و فرسوده مى‌شوند، بيمار مى‌شوند، مى‌ميرند و در جايى مدفون مى‌شوند. واژه‌ها گاهى نيز مرده به دنيا مى‌آيند. و فرهنگ زبان نبايد «گورستان لغت » باشد كه فقط گاهگاهى به آن سر بزنند.

فرهنگ‌نويس (يا واژگان‌نگار) بايد جامعه زبان را بشناسد، روان‌شناسى واژه‌ها را بداند، تاريخ زبان را بخواند. و همانگونه كه تاريخ‌نويس، سرنوشت و وضعيت جوامع گوناگون بشر را در دوره خاصى از زمان آنگونه كه «هست » مى‌نويسد يا اصولاً بايد بنويسد، فرهنگ‌نويس نيز سرنوشت و وضعيت مجموعه واژگان زبان را، در دوره‌اى از زمان كه خود در آن زندگى مى‌كند، بايد آنگونه كه «هست » بنويسد.

 

مجموعه‌هاى واژگان‌نگارى

كار واژگان‌نگار يا فرهنگ‌نويس، تهيه و ارائه مجموعه‌هاى واژگانى و اصطلاح‌شناختى است و اين كار بر طبق اصول و روش‌هاى زبان‌شناختى و با بهره‌گيرى از پژوهش‌هاى واژگان‌شناختى صورت مى‌گيرد.

هريك از اين مجموعه‌ها، به صورت كتاب، خواه چاپى يا الكترونيكى، داراى ويژگى‌هايى است كه آن را از ساير انواع متمايز مى‌كند.

مهمترين مجموعه‌هاى واژگانى و اصطلاح‌شناختى را مى‌توانيم با نام‌هاى فرهنگ، واژگان، واژه‌نامه، واژگان خاص، فهرست نام‌ها، ضميمه ارجاعى (يا اندكس )، برابرنامه، فيشدان اصطلاح‌شناسى و بانك اصطلاح‌شناختى شناسايى و به ترتيب زير تعريف  كنيم :

فرهنگ زبانمجموعه‌اى است منظم از واحدهاى واژگانى شامل اطلاعاتى درباره

ماهيت معنايى، مفهومى، دستورى، آوايى و ساير اطلاعات مربوط به آن واحدها. هدف فرهنگ‌هاى زبان مهار كردن واژه‌هاى عمومى يا خاص زبان از طريق تجزيه و تحليل معنايى، نحوى، صرفى يا آوايى زبان يا هر جنبه ديگر است. اگر فرهنگ زبان واحدهاى واژگانى يك زبان را به صورت عام بيان كند، به آن فرهنگ عمومى (يا همگانى ) زبان مى‌گويند (مانند فرهنگ فارسى معين، فرهنگ وبستر، فرهنگ آكسفورد، فرهنگ روبر، فرهنگ لاروس و فرهنگ حاضر).

واژگان زبان را مى‌توان از دو جنبه در زمانى و هم‌زمانى بررسى كرد. بنابراين فرهنگ زبان ممكن است يا در زمانى، باشد يا فرهنگ هم‌زمانى . فرهنگ‌هاى در زمانى با تاريخ زبان سروكار دارند و فرهنگ تاريخى زبان و فرهنگ ريشه‌شناختى زبان در اين مقوله قرار مى‌گيرند. در فرهنگ تاريخى زبان، تمركز روى تغييراتى است كه در صورت و معناى واحدهاى واژگانى زبان در طول زمان ايجاد شده‌اند. مانند فرهنگ تاريخى زبان فارسى (بنياد فرهنگ ايران، 1357). در فرهنگ‌هاى ريشه‌شناختى زبان، توجه روى منشأ و ريشه و تحول و تطور واحدهاى واژگانى زبان است. مانند فرهنگ ريشه‌شناختى زبان انگليسى تأليف والتر اسكات (آكسفورد، 1958)، و فرهنگ ريشه‌شناختى زبان فرانسه تأليف آلبر دازا (1951).

اگر فرهنگ زبان واحدهاى منتخب واژگانى را صرفاً از جنبه برخى از مختصه‌ها فهرست كند، به آن فرهنگ خاص مى‌گويند. مانند فرهنگ مترادف‌هاى زبان فرانسه (روبر، 1983)، فرهنگ كوچه تأليف احمد شاملو (1361)، فرهنگ آوايى ـاملايى فارسى (كتابسرا، 1366)، فرهنگ واژه‌هاى اروپايى در فارسى (البرز، 1371)، فرهنگ بسامدى اوزان و بحور غزل‌هاى سعدى و حافظ (دانشگاه هرمزگان، 1380)، كه چهار فرهنگ آخر تأليف اين نگارنده‌اند.

يكى ديگر از انواع فرهنگ، فرهنگ دانشنامگى (يا دايرة‌المعارفى) است كه اطلاعاتى در مورد ماهيت زبانى (معنايى، دستورى، آوايى و …) و نيز اطلاعاتى درباره روابط بين اشيا به دست مى‌دهد و هدف آن بالا بردن كيفيت اطلاعات عمومى مراجعه‌كنندگان است. از خصوصيات فرهنگ‌هاى دانشنامگى، در بر داشتن نام‌هاى خاص و ارائه اطلاعات زندگينامه‌اى، جغرافيايى، تاريخى، فنى و آمارى است. به طور كلى فرهنگ دانشنامگى مجموعه عظيم چند جلدى است كه تا حد ممكن تمام زمينه‌هاى دانش بشرى را دربر مى‌گيرد. مانند دايرة‌المعارف زبان فارسى مصاحب، لغت‌نامه دهخدا، دانشنامه بريتانيكا و آنسيكلوپدى ديدرو.

اگر مندرجات فرهنگ با تصوير همراه باشد به آن فرهنگ مصور مى‌گويند. مانند فرهنگ‌هاى مصور علوم طبيعى، ابزارشناسى، شيمى در زبان فارسى (كه معمولاً دو زبانه هستند).

اگر فرهنگى اصطلاحات يك يا چند رشته  تخصصى را تعريف و توصيف كند، به آن فرهنگ فنى (يا تخصصى ) مى‌گويند. مانند فرهنگ‌هايى كه در زمينه نفت، اصطلاحات اتومبيل، اصطلاحات پزشكى و اصطلاحات انفورماتيك در زبان فارسى تهيه شده است. بديهى است كه چنانچه فرهنگ فنى، اصطلاحات يك يا چند رشته تخصصى را به دست دهد، جامع‌تر از فرهنگى خواهد بود كه اصطلاحات رشته‌هاى گوناگون فنى و تخصصى را ارائه كند.

فرهنگ‌ها را از نظر اندازه و شمار مدخل‌ها مى‌توان به جامع، متوسط و مختصر تقسيم كرد. بيشتر مراجعه كنندگان با فرهنگ‌هاى مختصر، كه معمولاً به قطع دانشگاهى يا قطع ميزتحريرى معروفند سروكار دارند. انتشار فرهنگ در اين قطع از قرن بيستم كه سهولت استفاده از فرهنگ مورد توجه پديدآورندگان فرهنگ‌ها قرار گرفت آغاز شد.

فرهنگ‌ها را برحسب زبانى كه با آن ارائه مى‌شوند مى‌توان به انواع زير تقسيم كرد :

الف ) فرهنگ يك زبانه كه واحدهاى واژگانى يك زبان، همراه اطلاعات مربوط به همان زمان را به دست مى‌دهد. به عبارت ديگر در فرهنگ يك زبانه، زبان ارائه واژه‌هاى مدخل با زبان ارائه مطالب مربوط به آن‌ها يكى است. مانند فرهنگ فارسى معين، فرهنگ وبستر (در زبان انگليسى )، فرهنگ لاروس (در زبان فرانسه ) و فرهنگ الفبايى ـقياسى فارسى (فرهنگ حاضر).

ب ) فرهنگ دوزبانه در واقع ترجمه مطلوب پيام‌هاى ارتباطى يك زبان به زبان ديگر است كه با يكديگر رابطه فرهنگى دو طرفه يا يك طرفه دارند. مانند فرهنگ فارسى ـفرانسه معلم، فرهنگ اطلس پنج جلدى انگليسى ـفارسى (آريان – ترجمان، 1386. به ويراستارى اين نگارنده ).

در اصطلاح‌شناسى مقايسه‌اى، به زبانى كه واژه‌هايش مدخل مى‌شوند، زبان مبدأ، و به زبانى كه معادل آن واژه‌ها را به دست مى‌دهد، زبان مقصد مى‌گويند. فرهنگ‌هاى دوزبانه، بايد بر اساس نظريه‌هاى زبان‌شناختى در ترجمه تهيه شوند.

ج ) فرهنگ چند زبانه نيز ترجمه مطلوب پيام‌هاى ارتباطى چند زبان است.

بنابراين، بسته به اين كه واحدهاى فرهنگ در يك زبان، دو زبان يا چند زبان ارائه شده باشند، به ترتيب فرهنگ را يك زبانه، دو زبانه يا چند زبانه مى‌ناميم.

واژگان نيز از انواع مجموعه‌هاى واژگانى و اصطلاح‌شناختى است كه اصطلاحات يك رشته تخصصى، يك گروه از مردم، و يا يك فرد را به دست مى‌دهد. اگر واژگان به تعريف و توصيف اصطلاحات قديمى، نادر و ناشناخته بپردازد به آن واژگان خاص مى‌گويند.

يكى ديگر از مجموعه‌هاى واژگانى واصطلاح‌شناختى واژه‌نامه است كه منتخبى از اصطلاحات يك رشته تخصصى و معادل‌هاى مربوط را در يك يا چند زبان ديگر، بدون ارائه تعريف فهرست مى‌كند.

واژگان، واژه‌نامه و واژگان خاص ممكن است يك زبانه، دو زبانه، و چند زبانه باشند.

برابرنامه نيز معمولاً در پايان متن ترجمه شده مى‌آيد و اصطلاح‌هاى آن متن را در زبان منبع همراه با برابر منتخب آن در زبان مقصد به دست مى‌دهد.

فهرست نام‌ها و ضميمه ارجاعى را هم مى‌توان از مجموعه‌هاى واژگانى و اصطلاح‌شناختى به شمار آورد.

فهرست نام‌ها روابط مفهومى ساختارى و قواعد نظام‌مند نام‌گذارى اصطلاحات را ارائه مى‌كند و ضميمه ارجاعى (يا اندكس ) فهرستى است الفبايى از اصطلاح ها و واژه‌هاى استخراج شده از متن خاص كه با شماره صفحه يا شاخصى ديگر، دستيابى به اصطلاحات و واژه‌هاى متن را ميسر مى‌سازد. كشف‌الآيات، براى جست و جوى سوره‌ها و آيه‌هاى قرآن كريم، و كشف‌الابيات براى يافتن بيتى از ديوان شاعر، همچنين فرهنگ بسامدى كه واژه‌هاى آثار مكتوب را برمى‌شمارد، از انواع ضميمه‌هاى ارجاعى‌اند.

فيشدان اصطلاح‌شناسى كه اصطلاحات را به صورت دستى يا ماشينى تنظيم‌كند و نيز بانك اصطلاح‌شناسى كه داده‌هاى اصطلاح‌شناسى را براى بهره‌بردارى و تحقيق داده‌پردازى در آن ضبط مى‌كنند، در زمره مجموعه‌هاى واژگانى به شمار مى‌آيند.

بنابراين آنچه ما فرهنگ مى‌ناميم و برابر ديكسيونر فرانسوى و ديكشنرى انگليسى به كار مى‌بريم، فقط يكى از مجموعه‌هاى واژگان‌نگارى و اصطلاح‌شناختى است و هريك از اين مجموعه‌ها با منظور خاصى و بر طبق شيوه‌ها و نظريه‌هاى خاصى تنظيم و تدوين مى‌شوند و مخاطب هر يك با ديگرى فرق دارند. از اين رو در واژگان‌نگارى هميشه اين سؤال مطرح است كه «چه كسى (يا كدام واژگان‌نگار)، چه چيزى (يا كدام مجموعه واژگانى و اصطلاح‌شناختى ) را، چگونه (يا با كدام الگو و شيوه واژگان شناختى و واژگان‌نگاشتى )، و براى چه كسى (يا كدام پيامگير و مخاطب و استفاده‌كننده ) تهيه مى‌كند؟». و اين سؤال از گام نخست، يعنى از لحظه‌اى كه ضرورت وجود يك مجموعه واژگانى احساس مى‌شود و انديشه تدوين آن مجموعه به ذهن خطور مى‌كند، و پس از آن در هر يك از مرحله‌هاى تهيه مجموعه واژگانى و حتى پس از چاپ، و در بازبينى‌هاى مكرر بايد همواره مطرح باشد.

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “فرهنگ فارسی( الفبایی-قیاسی ) 2 جلدی”