توت فرنگی های اهلی

مهدی قلی نژاد ملکشاه

 

من هم خسته شده‏ام از این شهر کوچک، اینکه همه می‏شناسندت، همه را می‏شناسی. باید به همه حساب پس بدهی، همه را از خودت راضی نگه داری. من که نمی‏گویم نه. مگر من بَدم می‏آید که توی یک شهر بزرگ زندگی کنم. پیشرفت کنم، ولی آخراینجا هم دلخوشی‏هایی  دارم. شاید تو بخندی. ولی نشاهای گوجه و بادمجانم تازه جان گرفته‏اند. آفتا‏بگردان‏ها تازه دانه کرده‏اند.

19,500 تومان

جزئیات کتاب

وزن 150 گرم
ابعاد 21 × 14 سانتیمتر
پدیدآورندگان

مهدی قلی نژاد ملکشاه

نوع جلد

شومیز

SKU

9896

نوبت چاپ

چهارم

شابک

978-600-376-168-1

قطع

رقعی

تعداد صفحه

130

سال چاپ

1399

موضوع

داستان فارسی

تعداد مجلد

یک

وزن

150

در آغاز کتاب توت فرنگی های اهلی، می‌خوانیم:

مجموعه داستان ” توت فرنگی های اهلی ” نوشتۀ ” مهدی قلی نژاد ملکشاه ”

راهِ انحرافی

 

قمیشی می‏خوانَد.

راننده صدا را کمتر می‏‌کند تا صدای پرچانگیِ پیرمرد بهتر به گوشش برسد:

«رضا خان گفت نی‏شکر نکارید. پنبه بکارید. هم به درد دنیایتان می‏‌خورَد هم به درد آخرتتان.»

پسرش توضیح می‏‌دهد: «کفن باید از پنبه باشد. لباس‏‌های آن روزگار هم بیشتر از پنبه بودند. آنهایی هم که وُسعشان می‏‌رسید ابریشم. توی شمال کسی پنبه نمی‏‌کاشت. گندم می‏‌کاشتند و نیشکر و برنج. بعد از اینکه کارخانه‏‌های نساجی ساخته شد، کشت گندم قدغن شد. دهاتی‏‌هایی را که تا دیروز پای خیش و خرمن کار می‏‌کردند به زور آورد پای ماشین‏‌های بافندگی.

میانسال است. همسن من. سی ساله. چارشانه و خوش‏بنیه است، مثل پدرش که روی صندلی جلو نشسته. یکی در میان حرف می‏‌زنند:

«یک مهندس آلمانی هم کنار دستش ایستاده بود. مهندس کشاورزی.»

پسرش توضیح می‏‌دهد:

«بیشتر مستشار‏هایی که آن زمان در ایران کار می‏‌کردند آلمانی بودند.»

«رضا شاه گفت: “تو نظرت چیه؟” مثلا… فرض کنید مهندس آلمانی اسمش اشمیت بود، “تو نظرت چیه اشمیت؟” اشمیت گفت: “خیلی هم خوب قربان. ولی همین‏طوری که نمی‏‌شود گفت. اول از همه باید خاک این منطقه را آزمایش کنیم. ببینیم به درد کشت پنبه می‏‌خورد یا نه. دوم از همه، (اشمیت اینجوری حرف می‏‌زد.) میزان بارندگی متوسط سالانه، ماه‏‌های  پُر باران…” رضا شاه گفت: “برای همۀ این کارهایی که گفتی چقدر زمان می‏‌خواهی؟”

“یک سال. دست کم یک سال.”

“وقتِ کشت پنبه کِی است؟”

“در کشور ما همین وقت‌ها.”

“گفتی یک سال؟”

“بله.”

“نمی‌‏شود که در این یک ساله کارخانه‏‌های نساجی معطل بمانند. من روی محصول پنبۀ‏امسال حساب کرده‏‌ام.”

“پس دانه‏‌های پنبه را در عمق سه سانتی‏متری خاک بکارید و به آسمان نگاه کنید. همان‏جور که چند هزار سال  به آسمان نگاه کردید و هیچ خبری هم نشد.”»

دانشجوی دکترا صدایش را دورگه می‏‌کند. زمزمه می‏‌کند: «چشم از آسمان بردار که وَحی از خاک می‏‌آید.»

پیرمرد سر تکان می‏‌دهد و وقتی مطمئن می‏شود که پسرش حرف دیگری برای گفتن ندارد، ادامه ماجرا را از سر می‏گیرد:

“گفتی در چه عمقی از خاک؟ ”

“سه سانتی‌متر.”

رضا شاه همین سوال را از کشاورزی که اسمش گل‌علی بود پرسید: “تو نظرت چیه گل‌علی؟”

“سه سانتی‌متر یعنی چقدر قبلۀ عالم؟”

رضا شاه شستش را روی بند دوم اشاره‌‏‏اش می‏نشانَد و حدودِ سه سانتی‌متر را به گل‌علی نشان می‏‌دهد.

“نظر مرا بخواهید یک بند انگشت بس است. خاک مازندران مرطوب است. دانه زیاد هم در جُلِ خاک کاشته شود، تا وقتی که سر از خاک بیرون بیاورد می‏‌پوسد.”

رضا شاه به مهندس آلمانی گفت: “دولت ایران پول مُفت ندارد که خرج مستشاری کند که از یک دهاتیِ ایرانی کمتر می‏‌فهمد. اخراج!”

بعد، رو کرد به گل‌علی و گفت: “آن موقع که جمال تقسیم می‏کردند تو کجا بودی؟”

گل‌علی آبله‌رو بود.

“پیِ کمال قبلۀ عالم.”

رضا خان گفت: “شیر مادرت حلالت باشد مَرد. بگو بدانم کِی آبله‌رو شدی؟»

“سه ساله که بودم قبلۀ عالم. سالِ آخرِ پادشاهیِ شاهِ شهید.”

رضا شاه گفت: “قبلۀ عالم پدر جدته پدر سوخته.”

رضا شاه بَدَش می‏‌آمد بهش بگویند قبلۀ عالم. می‏‌گفت اگر شاه‌‏های بی‏بخار و زنباره قاجار قبلۀ عالم بودند، من نمی‌خواهم قبلۀ عالم باشم. من رضا پهلوی‏‌ام.”

مردی که روی صندلی جلو، کنارِ راننده نشسته است با چشم‏‌های باز رفته به گذشته‌‏های پدر بزرگش گل‌علی. همان مرد آبله‏‌رو. پیشکار رضا شاه در زمین‏های دشتِ ناز ساری. نوه‏‏اش حالا صاحب بخشی از همان زمین‌هاست و نتیجه‏‏اش وارث بعدی، همان که کنار من نشسته است. پدر و پسر هر دو چارشانه، خوش‌بنیه، گردن‌کلفت. در ذُریۀ گل‌علی زوال راه ندارد. گل‌علی بی‏سواد بود و آبله‌رو. پسرش خواندن و نوشتن می‏دانست. نوه‏‏اش دیپلمۀ ردی است و نتیجه‏‏اش که کنار من روی صندلی پراید نشسته، دانشجوی دکترا، دکترای تکنولوژی نساجی. پدرش باد در غبغب می‌‏اندازد: «گرایشِ ماشین‏‌آلات.»

خاندانی رو به ترقّی. رو به بالیدن.

 

مجموعه داستان ” توت فرنگی های اهلی ” نوشتۀ ” مهدی قلی نژاد ملکشاه ”

انتشارات نگاه

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “توت فرنگی های اهلی”