تاریخ انگلستان

تاریخ انگلستان

هارولد جی شولتز

ترجمه عباسقلی غفاری فرد

تاریخ انگلستان اثر هارولد.جی شولتز به ترجمانی دکترعباسقلی غفاری فرد در 25 فصل از شالوده‌های دوران معاصر را در بر می‌گیرد. نویسنده این اثر مورخی اهل کاناداست. در این اثر از حکومت رومی‌ها بر انگلستان تسلط وایکینگ‌ها با پادشاهی وسکس که تا 800 میلادی حاکمیت بر انگلستان داشتند و بالاخره از پادشاهی آلفرد کبیر که به عنوان رهبری انگلستان شناخته شد بحث می‌شود.

پس از آن تاریخ اختصاصی این کشور آغاز می‌شود و تا دهه هفتاد سده بیستم میلادی را در برمی‌گیرد. در این اثر از دیدگاههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، ادبی، فلسفی و اقتصاد و جنگ به بررسی تاریخ انگلستان پرداخته شده است.

نویسنده اثر خود فردی دانشگاهی است و در دانشگاههای وسکس و آکسفورد تدریس کرده است.

 

360,000 تومان

جزئیات کتاب

وزن 800 گرم
ابعاد 24 × 17 سانتیمتر
پدیدآورندگان

عباسقلی غفاری فرد, هارولد جی شولتز

نوع جلد

گالینگور

نوبت چاپ

چاپ چهارم

قطع

وزیری

تعداد صفحه

600

سال چاپ

1400

موضوع

تاریخ

وزن

800

جنس کاغذ

بالک (سبک)

گزیده ای از کتاب تاریخ انگلستان :

در این اثر از حکومت رومی‌ها بر انگلستان تسلط وایکینگ‌ها با پادشاهی وسکس که تا 800 میلادی حاکمیت بر انگلستان داشتند و بالاخره از پادشاهی آلفرد کبیر که به عنوان رهبری انگلستان شناخته شد بحث می‌شود.

پس از آن تاریخ اختصاصی این کشور آغاز می‌شود و تا دهه هفتاد سده بیستم میلادی را در برمی‌گیرد.

در آغاز کتاب تاریخ انگلستان می خوانیم :

 

فهرست مطالب

 

مقدمه مترجم          9

درباره نويسنده         13

پيشگفتار    15

فصل :1 شالوده‌هاى انگلستان               17

فصل :2 برترى آنگلوـساكسون             29

فصل :3 پادشاهان فرانسه       47

فصل :4 جامعه سده‌هاى ميانى              69

فصل :5 پادشاه و پارلمان        79

فصل :6 لانكستر و يورك        99

فصل :7 اوايل تودرها و اصلاحات        113

فصل :8 انگلستانِ اليزابت       137

فصل :9 شاه در برابر پارلمان    161

فصل :10 جنگ داخلى و روزگار فترت             173

فصل :11 اعاده و انقلاب        187

فصل :12 آخرين استوارت‌ها               205

فصل :13 سياست در دوران جرج‌ها، 1763- 1714         221

فصل :14 انگلستان و انقلاب آمريكا      243

فصل :15 عصر انقلاب فرانسه              259

فصل :16 انگلستانِ سده هجدهم           285

 

فصل :17 سركوبگرى و اصلاحات، 1841- 1815           303

فصل :18 پيل و پالمرستُن، 1865- 1841           327

فصل :19 گلادستُن و ديسرائيلى، 1886- 1865              347

فصل :20 دموكراسى در داخل ـ امپراتورى در خارج         369

فصل :21 انگلستان در سده نوزدهم       401

فصل :22 جنگ بزرگ           421

فصل :23 بريتانيا در ميانه جنگ‌ها        435

فصل :24 جنگ جهانى دوم     459

فصل :25 بريتانياى معاصر      477

مرورى بر پرسش‌ها               509

مرور آزمون‌ها         523

تاجداران انگلستان و بريتانياى كبير       527

نخست‌وزيران بريتانياى كبير     533

نرماندى و پلانتاژنه (آنژو)       537

لانكستر و يورك       538

تودر و استوارت       539

هانور، ساكس كبورگ، و ويندسور         540

منابع متون عمومى    541

گزيده مراجع           543

نمايه          559

 

 

 

 

 

 

فهرست نقشه‌ها

  

شايرهاى انگليسى: انگلستان آنگلوـساكسون        3

بريتانياى رومى        25

انگلستان آنگوـساكسون         32

جنگ داخلى           179

تقسيمات آفريقا در  1914     388

انگلستان صنعتى در سد نوزدهم            403

 

 

مقدمه مترجم

 از روزگار باستان كشورهاى شمالى اروپا، از جمله انگلستان، آگاهى زيادى در دست نيست. اصطلاح اروپا تا روزگارى دراز به معنى كشورهاى پيرامون مديترانه بود او مردم آنجا تصور مى‌كردند كه در حدود آلمان، انگلستان، و فرانسه امروزى، قبايلى وحشى سكونت دارند و آنها را «بَربَر» مى‌ناميدند. دورانى طولانى از تاريخ انگلستان با تهاجمات رومى‌ها مشخص مى‌گردد. آخرين سرباز رومى در 407 ميلادى از بريتانيا بيرون رفت. اگر سقوط امپراتورى روم غربى را در 476 ميلادى در نظر بگيريم، خروج رومى‌ها از انگلستان، هفتاد سال پيش از واقعه مذكور، انجام گرفته است. اما، برخى‌ها زوال امپراتورى روم غربى را 395 ميلادى در نظر گرفته‌اند كه در اين صورت، رومى‌ها دوازده سال پس از سقوط، خاك انگلستان را ترك كرده‌اند. اين اختلاف نظر در تاريخِ سقوطِ امپراتورى روم غربى از آنجا ناشى مى‌شود كه امپراتور ديوكلتين در  285 ميلادى به قدرت رسيد و چون اداره كل امپراتورى را مشكل يافت، درصدد تقسيم آن به دو بخش غربى و شرقى برآمد. پس از آن كنستانتين با ساختن شهر كنستانتينوپل (قسطنطنيه) در 336 ميلادى به اين تقسيم رسميت داد. در 395 ميلادى، تئودوزيوس اول كه در مشرق سلطنت مى‌كرد و سپس به ايتاليا رفته و امپراتور كل روم شده بود، سلطنت روم شرقى را به پسر بزرگتر خود، آركاديوس سپرد و روم غربى به پسر كوچكتر، هونوريوس رسيد. هونوريوس در معرض تهاجم بَربَرها قرار گرفت. پس از درگذشت هونوريوس در 423 ميلادى، ده امپراتور تا 476 به سلطنت رسيدند كه
آخرين آنها اگوستول نام داشت و در سال اخير به كامپانى تبعيد شد و به اين ترتيب، روزگار امپراتورى روم غربى به‌سر آمد.

منظور اين است كه براى تاريخ انگلستان در دوره تسلط رومى‌ها، معمولا تاريخ جداگانه و خاصى، كمتر يافت مى‌شود زيرا امپراتورى روم غربى بر اروپا حاكم بوده و اگر اين اصطلاح درست باشد شايد بتوان گفت كه انگلستان «زيرمجموعه» تاريخ امپراتورى روم بوده است.

حكومت رومى‌ها بر انگلستان به اواخر سده نخست پيش از ميلاد برمى‌گردد و همان‌طوركه گفته شد خروج آنها از انگلستان در 407 يا 410 ميلادى انجام گرفته است. پس از خروج رومى‌ها از خاك آن كشور، طوايفى از اقوام ژرمن، يعنى ساكسون و آنگل به انگلستان حمله كردند و پس از جنگ‌هاى شديد، بر مردم آنجا كه از قوم بريتانيا و سلت بودند غلبه كردند. سپس قوم آنگل، نام خود را به اين سرزمين داد و از آن پس، واژه انگلستان در مورد اين كشور اروپايى، كاربرد پيدا كرد. در سده ششم ميلادى، هفت مملكت از دودمان آنگلوـساكسون در انگلستان وجود داشت كه به ممالك هفتگانه شهرت يافته بود: وسكس، سوسكس، اسكس، كنت در جنوب، استانگلى، مرسى، و نُرثومبرى در مركز و شمال.

پس از آنگلوـساكسون‌ها، نوبت به وايكينگ‌ها رسيد. مهاجمان وايكينگ، در انگلستان به دانماركى‌ها شهرت يافتند. پادشاهى وسكس تا 800 ميلادى ادامه داشت و تقريبآ همه انگلستان را اداره مى‌كرد. در ميان پادشاهان آنگلوـساكسون كه با مهاجمان دانماركى به سختى مى‌جنگيدند، يكى آلفرد نام داشت كه در تاريخ به‌عنوان «آلفرد كبير» شناخته مى‌شود. آلفرد موفق شد دانماركى‌ها را شكست دهد اما نتوانست بر تمامى اراضى آنگلوـساكسون دست يابد. در روزگار آلفرد، انگلستان براى نخستين بار به‌صورت كشورى واحد درآمد و در 886 آلفرد به‌عنوان رهبر ملى تمام انگليسى‌ها شناخته شد و مسيحيت و دولت در آنجا اقتدار فراوانى كسب كرد.

در واقع از همين زمان انگلستان، تاريخ اختصاصى براى خود مى‌يابد و از «زيرمجموعه» تاريخ امپراتورى روم، بربرها، و دانماركى‌ها بيرون مى‌آيد. مترجم از منابع تاريخى انگلستان در دوره مورد نظر ــ از آغاز تا پادشاهى آلفرد ــ در زبان‌هاى بيگانه، خبر ندارد، اما با احتياط مى‌تواند بگويد كه منابع اين دوره، به زبان فارسى بسيار اندك است و شايد از تعداد انگشتان دست تجاوز نكند.

 

بنابراين، آثارى كه به بررسى تاريخ انگلستان از آغاز تا روزگار آلفرد كبير، به‌طور اختصاصى و نه به‌صورت تاريخ عمومى (مثلا تاريخ امپراتورى روم يا تاريخ اروپا) بپردازد، از اهميت خاصى برخوردار است. نويسنده كتاب حاضر، هارولد جى. شولتز كه خود استاد تاريخ بوده و در دانشگاه‌هاى سوسكس و آكسفورد تدريس كرده، تاريخ مدون و تاريخ خصوصى انگلستان را از آغاز تا دهه هفتاد سده بيستم، به رشته تحرير درآورده كه شايد بتوان گفت كمتر سؤالى بر جاى مانده كه پاسخ نداده باشد. از ديدگاه‌هاى گوناگون سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، ادبى، فلسفه، علوم، تجارت، جنگ، و… به بررسى تاريخ انگلستان پرداخته است. به گمان مترجم، ارائه فهرستى از پادشاهان انگلستان، نخست‌وزيران بريتانياى كبير، شجره‌نامه پادشاهان، و طرح سؤالاتى در راستاى مندرجات كتاب، براى خودآزمايى يا برگزارى آزمون براى دانشجويان، به‌طور چشمگيرى بر ارزش كتاب افزوده است. مترجم كه خود تاريخ اروپا تدريس مى‌كند و تا حدودى به نياز فارسى زبان‌ها و به‌ويژه دانشجويان به منابع تاريخ اروپا به زبان فارسى، آگاه است، باور دارد كه ترجمه و انتشار منابعى از اين قبيل مى‌تواند در افزايش معلومات و دسترسى خوانندگان تاريخ اروپا به كتاب‌هاى مفيد و دانشگاهى بسيار مؤثر باشد.

در پايان، آنچه گفتنش ضرورى به‌نظر مى‌رسد، اين است كه نويسنده كتاب كه در كانادا به‌دنيا آمده و زبان انگليسى را در خارج از سرزمين مادرى (متكلم به زبان انگليسى) آموخته است، نوشته‌ها و عباراتش اندكى متفاوت با آثار ديگر مورخان انگليسى زبان است و قدرى ثقيل به‌نظر مى‌رسد. شايد هم بى‌بضاعتى و ناآگاهى مترجم باعث شده كه چنين برداشتى حاصل شود. ترجمه، كلا عالمى و داستانى دارد كه نگارنده به خود اجازه نمى‌دهد در اينجا از آن سخن بگويد؛ چه، اين موضوع، بحثى جداگانه دارد. مترجم فقط مى‌تواند بگويد كه در آشفته بازار نشر، چه آثارى كه به‌عنوان ترجمه، چاپ و منتشر مى‌شود و تنها چيزى كه نيست همان ترجمه است؛ داستان‌سرايى است، خيالبافى است!

مترجم حاضر، رعايت امانت را بر زيبايى كلام و روانى عبارات ترجيح مى‌دهد. اگر خواننده احساس مى‌كند كه در متن ترجمه عبارات خشن و ناهموار به چشم مى‌خورد، دليل آن، همين رعايت امانت و صدالبته بى‌بضاعتى مترجم است. شايد خواننده بپرسد : پس مترجم چه انگيزه‌اى دارد كه اقدام به ترجمه مى‌كند؟ پاسخ اين است كه وى
احساس وظيفه مى‌كند؛ احساس وظيفه در برابر دانشجوى تاريخ كه مى‌بيند امكان دسترسى به منابع خارجى را ندارد و از سوى ديگر، نظام عقب‌مانده آموزشى از ياد دادن زبان خارجى به او ناتوان بوده تا آنجا كه در صورت دسترسى به اصل منبع خارجى، شخصآ توان استفاده از آن را ندارد. به هر حال، اميد است، نقاط قوت اين ترجمه در حدى باشد كه بتواند نقاط ضعف آن را ناچيز نشان دهد.

 

عباسقلى غفارى‌فرد

                2/10/ 1389

 

 

درباره نويسنده

 هارولد جى. شولتز[1]  مدير گروه تاريخ دانشگاه استتسُن[2]  است. او كانادايى‌ست اما در

 

بريتانيا در گرايش تاريخ مشترك‌المنافع، در دانشگاه ميشيگان (فوق‌ليسانس) و مشترك‌المنافع‌ـمركز پژوهش‌هاى دانشگاه دوك[3]  (دكترى)، تحصيل كرده است. دكتر  

شولتز در 1966، يك ترم تابستانى در دانشگاه سوسكس[4] ، انگلستان، سخنرانى داشت

و در كالج ريجنت پارك[5] ، دانشگاه آكسفورد، در 1970-1969، استاد مهمان بود. او در

1967 بورسيه‌اى براى انجام يك سمينار تابستانى در آفريقا دريافت كرد.
دكتر شولتز، نويسنده ليبراليسم و دولت انگلستان: فردگرايى يا جمع‌گرايى[6] ؟ و نويسنده

ناراضيان مصلحت‌انديش[7]  است.

 

پيشگفتار

 اسپينوزا[8]  نوشته: «من تلاش‌هاى فراوانى به‌عمل آوردم نه براى استهزا، نه براى سوگوارى،

نه براى خوار داشتن كاركردهاى بشر، بلكه براى تفهيم آن‌ها.» اين گفته، به‌راستى، كاركرد و دلربايى تاريخنگارى است؛ اما يكى از مشكلاتى كه پژوهشگر جدى تاريخ را به ستوه مى‌آورد، پيچيدگى آن است، زيرا در ثبت امور بشرى، نظم و ترتيب چندانى به چشم نمى‌خورد. تاريخ از مسير يگانگى، واقعيت و فرديت مى‌گذرد؛ و به همين دليل، تاريخ پيچيده، رنگين و دربرگيرنده ويژگى‌هاى دنيايى است كه قالب تاريخ را ساخته است.

به هر حال براى طرح پرمعنى‌ترين بررسى تاريخى، مرورى كلى بر دوره يا مردم مورد بررسى به‌منظور مشاهده اكثريت آن‌ها و رويدادها و طرح پرسش‌هاى قاطع ــ چگونگى و چرايى بروز آنها ــ براى قابل‌درك ساختن روابط ميان انسان‌ها و انديشه‌ها و رويدادها، بسيار ارزشمند است. شايد مرور كلى  جريانات و رويدادهاى برجسته تاريخ انگلستان بتواند دانشجو را قادر سازد تا به يك چهارچوب تاريخى براى كمك به شناخت مردم بريتانيا و شيوه زندگى آن‌ها دست يابد.

مسلمآ درك دستاوردهاى بريتانيا در راستاى شناخت بسيارى از نهادها و انديشه‌هاى دنياى خود ما از اهميت زيادى برخوردار است. زيرا اين سرزمينِ كوچكِ جزيره‌اى، ميراثى بر جاى نهاده كه تا ماوراى سواحل جزاير بريتانيا[9]  راه يافته است.

 

برخى از دستاوردهاى گوناگون آن عبارتند از: نظام پارلمانى، مفهوم پادشاه قانونى، عرف، داستان‌هاى شكسپير[10] ، انگليكان[11]  متديست[12] ، پرسبيتريان[13] ، و كليساهاى

كانگرِگيشينال[14] ، بازى فوتبال، انقلاب صنعتى، انشاء حكمِ احضار به دادگاه، صلح

بريتانيايى[15] ، و دول مشترك‌المنافع.

بسيارى از نهادها و سنن جهانِ انگليسى زبان مديون كشورِ مادر و نيز مديون ميليون‌ها مهاجر انگليسى است كه ترجمان اين انديشه‌هاى جامعه آزاد در مستعمرات بوده‌اند. ايالات متحده، بزرگترين نوع اين مهاجرت‌هاست.

تقريبآ نيمى از دوران تاريخ آمريكا اساسآ به تاريخ مستعمراتى بريتانيا برمى‌گردد و ا. ال. روز[16]  مورخ برجسته دوران اليزابت با اين ديدگاه كه ايالات متحده چراغ هدايت

جهان آزاد را از انگلستان گرفته، استدلال مى‌كند كه: «آمريكا روى هم رفته بزرگترين دستاورد مردم انگليس است.»

بنابراين اميد است كه اين جستار كوتاه دانشگاهى بتواند هم به‌عنوان خلاصه‌اى از تاريخ انگلستان و هم تحليلى از اين ميراث و دستاورد به‌كار گرفته شود.

قادر نخواهم بود از اشخاص متعددى كه در ترتيب اين كتاب از آموزش‌ها يا مشورت‌هاى آن‌ها بهره‌مند بوده‌ام، به‌طور شايسته تشكر و قدردانى به‌عمل بياورم. من مخصوصآ مديون هاروى گراولين[17]  از كاركنان هيأت تحريريه بارنز و نوبل[18]  هستم.

نكته‌سنجى‌هاى دقيق و پيشنهادهاى بى‌شمار او محرك من در تلاش براى تهيه اين طرح بود. همچنين بايد از همسرم كارولين[19]  به دليل تشويق‌هاى مداوم و تجديد

فنجان‌هاى قهوه تا ديرگاهى از شب، تشكر نمايم.

هارولد جى. شولتز

 

     فصل  1

 شالوده‌هاى انگلستان

 

اوايل تاريخ انگلستان را اساسآ يك سلسله تهاجمات تشكيل مى‌دهد. روزگار درازى از تاريخ بريتانيا با تهاجمات رُمى‌ها مشخص مى‌گردد كه طى آن انبوه جنگجويان مهاجر پشت سر هم در سواحل انگلستان پياده شدند. در اين‌جا مهاجران با طوايف ديگر درهم آميختند تا آنجا كه بريتون‌ها[20]  اكثريت اقوام دورگه را تشكيل دادند.

اين تهاجماتِ نخستين از آن‌رو شكل گرفت كه جزيره جذابيت زيادى براى تهاجم داشت. در پى اين مهاجران اخير، سلت‌ها[21]  جزيره را مطيع ساختند و لژيون‌هاى رُمى نيز

به‌نوبه خود سلت‌ها را منقاد كردند.

مردم يك جزيره

مركزيت تاريخ و ويژگى مردم بريتانيا را بايد در موقعيت جغرافيايى بريتانيا جستجو كرد. با توجه به اين موقعيت، انگلستان بخشى از اروپاست كه با فاصله بيست‌ويك مايل از سطح قاره، داراى هويتى جداگانه و جزيره‌اى است. «بدين ترتيب، در روزگار نخست، رابطه بريتانيا با دريا بردبارانه و آرام؛ در روزگار معاصر، فعالانه و زياده‌خواهانه بوده است. در هر دو صورت، بريتانيا كليدى براى داستان خود به‌حساب مى‌آيد.»[22]

سرزمين و منابع آن. ساختار طبيعى، اوضاع اقليمى و معادن كشور، نخستين مهاجمان را به سكونت ترغيب كرد و راه‌هايى را كه آن‌ها بايد مى‌پيمودند مشخص ساخت. مهاجمان
متوالى با طبيعتى خشن، به اراضى ثروتمند و قابل حصول سرزمين‌هاى جنوبى و شرقى بريتانيا دست يافتند و سكنه اوليه آن‌ها را به سوى شمال و غرب راندند.

جزاير. جزاير بريتانيا شامل پنج هزار جزيره كوچك بريتانيا (ژوليوس سزار آن‌ها را بريتانيا ناميد) و ايرلند با مساحت تقريبى 000/120 مايل مربع، به انضمام ناحيه انگلستان با اندكى كمتر از نصف اين ميزان (331/50 مايل مربع) بود. از قرار معلوم بشر در عصر كهن سنگى به بريتانيا آمد و در اين هنگام سرزمين مذكور از قاره ]اروپا[ جدا نبود. با پايان عصر يخبندان، كاهش انجماد سطح طبيعى سرزمين را تغيير داد و آن را به‌صورت يك جزيره درآورد. اما ارتباط نخستين با قاره نشان مى‌دهد كه جانوران و گياهان بريتانيا دقيقآ با جانوران و گياهان اروپاى شمالى يكسان بوده‌اند.

اشكال جغرافيايى. نقشه طبيعى بريتانيا نشان مى‌دهد كه چرا انگلستان از سوى قاره تا اين حد قابل دسترسى بوده، دليل آن اين است كه سراشيبى‌هاى ارتفاعات آن به سوى شمال و از سواحل سنگلاخى اقيانوس اطلس به پايين، به سوى دشت‌هاى وسيع جنوب شرقى قرار گرفته است. از آن‌جا كه عمومآ سراشيبى‌هاى اين سرزمين از شمال به جنوب شرقى است، لاجرم بسيارى از رودخانه‌هاى انگلستان در مسير سواحل جنوب و شرق جريان دارند. مهاجران با راه‌پيمايى در طول رودخانه‌هاى ترنت[23] ،

ولاند[24] ، نن[25] ، و تايمز[26]  به ميدلندز[27]  رسيدند. اين رودخانه‌ها بعدآ به‌عنوان شريان‌هاى

اصلى تجارت اهميت دو چندانى يافتند. در جنوب غرب، رودخانه سورن[28]  همان

كاركرد دوگانه را براى مناطق مرزى ويلز به انجام رسانيد. مهاجمان پس از رسيدن به ارتفاعات شمال و غرب، متوقف شدند و اين مناطق نامهربان به‌صورت پناهگاهى براى فرهنگ‌هاى قديمى‌ترِ مغضوب درآمد. سرانجام دودمان‌هاى كهن‌تر در ارتفاعات اسكاتلند، ويلز، كرنوال ساكن شدند و امروزه آن‌ها را كلا «فرع سلتى» مى‌نامند.

اوضاع اقليمى. در هزاره سوم پيش از ميلاد مسيح، نخستين برزگران از كانال ]مانش[ گذشتند و با ابداع شيوه نوين زندگى، جامعه موجود شكارچيان غارنشين را كلا دگرگون ساختند: گلّه پرورش دادند، غلّه كاشتند، و سپس صنعت سنگ معدن را گسترش دادند. آب و هواى ملايم‌ترِ انگلستان پس از عصر يخبندان، براى رشد غلات
بسيار مناسب بود زيرا جريان بادها از جنوب غرب از گلف استريم مى‌گذشت و دماى هواى انگلستان را گرم‌تر و ملايم‌تر از آن مى‌كرد كه شرايط اجازه مى‌داد. با وجود بارندگى مناسب، شرايط اقليمى اقيانوس، ايجاد ابر و مه و غبار مى‌كرد تا آن‌جا كه بينندگان، از تاسيتوس[29]  گرفته تا مسافران عادى، در باره نكبت هواى آن سخن گفته‌اند.

منابع طبيعى. آب و هواى ملايم، همراه با خاك غنى، كشت جو و گندم را گسترش داد. بنادر مناسب و طولانى، خطوط ساحلى نامنظم، ماهيگيرى و تجارت دريايى را متداول ساخت. در حقيقت، بازرگانى مديترانه شرقى با بريتانيا به قبل از فتوحات سلت‌ها بازمى‌گشت، و بازرگانان مديترانه داستان‌هاى مبالغه‌آميزى درباره طلا و مرواريد بريتانيا شنيده بودند.

مس و روى به فراوانى يافت مى‌شد. اهالى با تركيب اين دو فلز، برنز مى‌ساختند و اين نشانه‌اى از پايان دوران سنگ به حساب مى‌آمد. بعدها، به‌طور مناسب به ذخاير زغال دست يافتند و آهن پشتوانه انقلاب صنعتى انگلستان شد.

بريتانيا در دوران پيش از تاريخ. در بريتانيا، مانند هر جاى ديگر، داستان بشر و جامعه او را از روى سنگ‌هاى گوناگون و دوران‌هاى فلز مى‌توان پى‌گيرى كرد. بشر در اروپا به سوى غرب حركت كرد و در دوران ديرينه‌سنگى[30]  وارد بريتانيا شد. چون هر

يك از دوران‌هاى متوالى يا «عصر» به ديگر جاهاى اروپا نيز پيوند داشته، بريتانيا به‌طور گسترده پذيراى تغييرات فرهنگى در دوران پيش از تاريخ بود.

دوران‌هاى سنگى][. از روى بقاياى سنگ و ابزار استخوانى و اسكلت، حدس زده‌اند كه انسان نوع متفكر براى نخستين بار، حدود 000/250 سال پيش از روى پلى زمينى به بريتانيا وارد شده است. در عصر نوسنگى برزگران پيشانى‌بلند، ظاهرآ از شبه‌جزيره ايبرى، با عبور از كانال، پهلو به پهلوى جوامع قديمى‌تر شكارچى، كشاورزى مختلطى به‌وجود آوردند. هزار سال بعد (حدود 2000 پيش از ميلاد) اين مهاجران آرام و ملايم طبع به‌نوبه خود مورد تهاجم جنگجويانى بلندبالا، نيرومند، پيشانى‌گرد از اروپا قرار گرفتند و اين مهاجمان تمام مناطق قابل سكونت بريتانيا را در
دست گرفتند. اين‌ها ابزار فلزى با خود آوردند و به اين ترتيب عصر نوينى از برنز را ايجاد كردند.

قوم جام‌ساز[31] . آخرين مهاجمان به‌واسطه متداول ساختن ظروف مشروبى كه غير از

ظروف رُسى بودند به‌عنوان قوم جام‌ساز شناخته شدند. اين تازه‌واردان در طرز كار با فلز مهارتى داشتند كه در ساخت اسلحه و ابزارهاى گوناگون آن را به نمايش مى‌گذاشتند. آن‌ها لباس‌هاى پشمى و پنبه‌اى مى‌پوشيدند، جواهرات را بسيار مى‌پسنديدند، اما به كشاورزى علاقه چندانى نداشتند. در حالى‌كه مهاجران نخستين (ايبرىها)، زمين را به عنوان خداى مادر مى‌پرستيدند، قوم جام‌ساز، در معابدى كه رو به سوى آسمان داشت، خورشيد را ستايش مى‌كردند. استون‌هِنج[32]  كه مجموعه مدورى

از سنگ‌هاى عظيم است و تا امروز باقى مانده، يك اثر تاريخى دلربا و تأثيرگذار متعلق به همين دوره است[33] . سپس مهاجران ديگر از راه رسيدند و تا 1500 ق. م، سنن  

تركيبى، فرهنگ مشخص وسكس در بريتانيا را به‌وجود آورد يعنى يك دوره برنز، يك مذهب و روحانى‌گرى سازمان يافته، و يك ساختار قبيله‌اى متمركز بر پيرامون رئيسى پادشاه مانند و ظهور تدريجى يك آريستوكراسى.

مهاجمان سلتى. آخرين مهاجمان اوليه، سلت‌ها بودند كه رومى‌ها درباره اين نخستين فاتحان مطالبى نوشته‌اند. سلت‌ها تمدن بالاترى از عصر آهن را با خود همراه آوردند.

ريشه‌هاى سلت. واژه «سلت» در اصطلاحات هويتى بريتانيا موضوعى فراتر از تمدن و زبان يك قوم است. سلتى‌هاى متكلم به زبان فرانسوى و آلمان غربى به‌منظور رهايى از درگيرى‌هاى قاره‌اى به جزاير بريتانيا مهاجرت كردند. در نخستين سده پيش از ميلاد مسيح، گروه‌هاى مهاجم سلت كه به تبرهاى جنگى و شمشيرهاى دولبه مسلح بودند، در سواحل جنوبى و شرقى پياده شده به سوى خشكى حركت كردند.

جامعه سلت. مهاجمان پارچه مى‌بافتند و موهاى خود را مى‌تراشيدند و براى نخستين بار به كشاورزى و فنون مهم روى آوردند. جوامع كشاورزى در كلبه‌هاى
روستايى يا خانه‌هاى رعيتى مى‌زيستند و طايفه مركز تشكيلات اجتماعى آن‌ها شمرده مى‌شد. فرهنگ سلتى با گذشت سال‌ها، پيشرفت كرد و قبايل در استفاده از روى، برنز، و آهن تخصص يافتند؛ سفالينه‌ها و كلاه‌خودهاى فلزى آن‌ها بيانگر دلبستگى فزاينده و توانايى آن‌ها در هنرهاى تزئينى و آرايشى است. بريتون‌هاى جنوبى سكّه طلايى مانند سكّه طلايى مقدونيه داشتند و رهبران قبايل آن‌ها در زندگى، خوش‌گذران بودند و با صدور شراب و كالاهاى تجملى بر دارايى خود مى‌افزودند. در نهايت، سلت‌ها، آن‌چنان‌كه به يك‌باره تصور شده، صرفآ بدويان درنده‌خوى، پوشيده با رنگ آبى و در وراى تمدنى رنگ پريده، قرار نداشته‌اند.

مذهب سلت. دروئيدگرايى[34]  در انگلستان ريشه گرفت و در گل و ايرلند پراكنده

شد. دروئيدها فرقه‌اى از كشيشان سازمان يافته بودند كه اقتدار زيادى داشتند. آن‌ها مذهب ترس و فناناپذيرى را ترويج مى‌كردند، خدايانى با طبايع متعدد در بيشه‌هاى مقدس را مى‌پرستيدند و قربانى‌هاى انسانى به آن‌ها تقديم مى‌نمودند. كشيشان دروئيد داراى اعتبار بودند و به‌عنوان قضات و رهبران اعتقادى قبيله عمل مى‌كردند.

بريتانيا و گلِ سلت. دروئيدگرايى، بازرگانى، و قرابت قومى، سه علقه ميان بريتانيا و گل بود. اين علقه در 75 پيش از ميلاد كه قبايل بلژيكى گل مدعى جنوب شرق بريتانيا (كنت[35] ، ميدل‌اسكس[36] ، و هرتفوردشاير[37]  امروزى) به‌عنوان ممالك خود شدند، جلوه

بيشترى يافت. سلت‌هاى گال، سلت‌هاى بومى را از بهترين اراضى جنوب شرق پراكنده ساخت و نخستين قبيله‌اى بود كه با مهاجم بعدى، سزار[38] ، روبرو شد.