وبلاگ

انتشاراتی های امروز نه تنها ناشر نیستند، بلکه کاسبند

انتشاراتی های امروز نه تنها ناشر نیستند، بلکه کاسبند

 

فرقی نمی‌کند که چند سال دارید و یا کتابخانه‌تان چه متراژی داشته باشد. در هر سنی که باشید و یا اگر کتابخانه بزرگ یا کوچکی داشته باشید، حتما کتابخانه‌تان چند کتاب از آثار «انتشارات نگاه» را درون خود جای داده است. نشری که در حوزه ادبیات یکه تاز است و مایه مباهات یک نویسنده و شاعر است که «نگاه» اثرش را چاپ کند. تارنا این بار به سراغ مدیر نشر نگاه رفته تا از تجربه 44 سال مدیریت «انتشارات نگاه» برایمان بگوید:

 

 

چند سال است که در نشر نگاه فعالیت می‌کنید؟

از سال 1352 در پی شراکت با سه نفر از دوستانم وارد کار نشر و چاپ کتاب شدیم. طی یکی دو سال بعد نشر نگاه به من واگذار شد و آن دو نفر دیگر هم هرکدام انتشاراتی دیگری را دایر کردند.

 

از همان ابتدا هم دغدغه شعر و ادبیات داشتید؟

بله. هم به خاطر علاقه شخصی ام به شعر و هم اینکه به قول قدیمی ها نیمچه شاعر هم بودم این حوزه را بستر مناسبی برای کار می‌دیدم.

 

جناب رئیس دانایی پیش نیازهای داشتن یک نشر چیست؟

در وهله اول عشق و علاقه.  در هر حوزه ای هم بخواهید کار کنید اگر هرچقدر کتاب خوانده باشید باز هم کم است. دوم دغدغه نشر و کتابخوانی. من با 700 تومان در بازار نشر شروع به کار کردم. اما امروزه و با این وضعیت بازار نشر 70 میلیون تومان هم داشته باشید نمی‌توانید آغازگر کار یک نشر تخصصی باشید. پس سرمایه خوب و کافی هم از دیگر پیش نیازهای داشتن یک نشر است. کار انتشارات یک اقیانوس بزرگ است. بزرگ و بی انتها. متاسفانه امروز مردم ما دغدغه کتابخوانی ندارند. پس علاقه، دغدغه، سرمایه و پشتکار و پشتکار و پشتکار بزرگترین عوامل داشتن یک نشر است.

کمترین قیمت جلدی که منتشر کردید چقدر بود؟

کتاب داداش صمد تالیف سیدعلی صالحی به قیمت 12 قران یا 12 ریال بود.

 

فکر می‌کنید چرا تیراژ کتاب امروزه تا این حد پایین آمده و به 700 نسخه یا حتی کمتر رسیده است؟

بسیاری از انتشاراتی ها تیراژ واقعی کتاب را ذکر نمی‌کنند. چراکه ترس از فروش نرفتن آن دارند. از طرفی هم در شان نشرهای بزرگ و قدیمی نیست که کتاب هایی با تیراژ 400-500 نسخه منتشر کنند. پس ناگزیرند یا تیراژ بالا بزنند و یا تعداد تیراژ را به دروغ چاپ کنند. من در مورد نگاه صحبت می‌کنم. نگاه کتاب هایی با تیراژ 10 هزار نسخه و 20 هزار نسخه چاپ کرده است. پس هیچوقت کتاب هایی با تیراژ700 نسخه منتشر نمی‌کند. تفاوت نگاه با نشرهای دیگر هم در این است که نه تنها از مولف پولی دریافت نمی‌کند بلکه بر روی مولف و اثر وی سرمایه گذاری هم می‌کند. در 10 سال گذشته بحران های اقتصادی سختی بر روی کتابخوانی مردم اثر گذاشت. افزایش قیمت کاغذ، تحریم ها، مسائل زینک و مشکلات دیگر هم وجود داشت. به همین دلیل دغدغه مطالعه در مردم از بین رفت. از طرفی دیگر هم تا قبل از این جریانات، کتابخانه های عمومی و خصوصی از ناشران کتاب می‌خریدند و وضعیت بازار نشر بهتر بود. اما طی ده سال گذشته نه تنها دولت که کتابخانه های عمومی هم از انتشارات کتاب نخریدند.

همه این عوامل دست به دست هم داد تا همین امروز بازار نشر برای اکثر ناشران بازار خوبی نباشد.

 

 

 

شما هنوز کتاب‌های شعری که از شاعرانی مانند شاملو یا سیمین بهبهانی چاپ کرده‌اید، یا داستان‌های بزرگ علوی را تجدید چاپ می‌کنید.  فکر می‌کنید سلیقه مخاطب همانند گذشته است؟

گمان نمی‌کنم هیچ روانشناس یا کارشناس نشری بتواند از سلیقه مردم ایران در کتابخوانی نظر یا آماری بدهد. علتش شاید حرفه‌ای نبودن خوانندگان کتاب در ایران، تلون مزاج ملی، شایعه‌گرایی و توجه به فرهنگ شفاهی باشد. بنابراین کار برای ناشر حرفه‌ای بسیار سخت است. دیوان حافظ، مثنوی، شاهنامه و یا کلیات سعدی هر سال جزو پرفروش ترین آثار ادبی در کشور هستند. آثار کلاسیک در هر کجای جهان مخاطبان خاص خود را دارد.

 

آیا ممکن است که علاقه مخاطب به آثار کلاسیک باعث کم شدن تیراژ کتاب شده باشد؟

سلیقه مخاطب هنوز برای من شناخته شده نیست، اما نگاه، به مخاطبان عامی توجه دارد که از فرهیختگی و دانش ادبی نسبی برخوردارند. شاعران جوان امروز مطالعه نمی‌کنند. از واجبات دانش یک شاعر دانستن سبک خراسانی، عراقی و هندی و… است. مگر می‌شود یک شاعر سنایی، عطار، مولوی، حافظ، صائب تبریزی، بیدل، جامی و … را نخوانده باشد؟ شبکه های مجازی و تلفن های همراه بلای جان شاعران امروز شده است. به طوری که بسیاری از آن ها فقط مختص همان فضا هستند و بیرون از فضای مجازی جایی ندارند.

 

این روزها خیلی ها بر این باورند که انتشارات نگاه با چاپ مجموعه ترانه های شاعران ناشناخته و بسیار جوان درحال از دست دادن امضای خود و کم کم در حال تبدیل شدن به یک نشر معمولی است و دیگر ابهت سابق خود را ندارد.

عده ای بر ما انتقاد می‌کنند که چرا فقط سیمین و شاملو … چاپ می‌کنید. عده ای هم انتقاد می‌کنند که چرا از شاعران جوان چاپ می‌کنید. همانطور که پیش تر هم گفتم ما بر روی مولف سرمایه گذاری می‌کنیم. پس می‌توانیم بگوییم که از بین افرادی که مجموعه هایشان چاپ شده یک یا دو شاعر خوب باقی می‌ماند. شاعران با گذشت زمان از ذهن مخاطب پاک می‌شوند. همه در حال غربال شدن هستند و شاید چند صباح دیگر جز تعداد معدودی چیزی از آن ها باقی نمانده باشد.

 

با این وجود نگران از دست رفتن اعتبار و سرمایه تان نیستید؟

نه نیستیم. بارها پیش آمده نفراتی با ما تماس گرفته و از چاپ یا قرارداد یک اثر انتقاد کردند. پیش داوری نکنیم. وقتی اثری هنوز منتشر نشده چرا در مورد آن قضاوت می‌کنیم و نشر و مولف را زیر سوال می‌بریم؟ هر شاعر یا مترجمی خوب، بالاخره از جایی شروع به کار کرده است. پس چرا باید نگران از دست دادن امضای نگاه باشیم وقتی که معیار خوبی چون جامعه داریم. ما کتاب را برای مردم چاپ می‌کنیم. آن ها هستند که به نشر اعتبار می‌دهند. حال گویی که انتخاب بدی هم داشته باشیم.

 

با این حال ضرر می‌کنید.

مهم نیست. کار نشر همین است. فراز و فرودهای بسیاری دارد. هرچند که سختی های آن بیشتر است. ما در همین کار رشد کرده ایم. اگر قرار باشد در همین کار هم افت کنیم و متضرر شویم هیچ ایرادی ندارند. ما صبوریم. کتاب بالاخره به فروش می‌رسد. چه در یک روز چه در یک سال. پشتوانه ما مردم هستند.

 

 

در خصوص ناشران شعر و ادبیات که این روزها وجود دارند و روز به روز هم بیشتر می‌شوند چه نظری دارید؟ گمان می‌کنید روزی برسد چون شما با این سابقه فعالیت کنند و ماندگار شوند؟

من درخصوص نشرهایی که از مولفان جوان پول دریافت می‌کنند و سرمایه آن ها را به باد می‌دهند، به سود هنگفتی می‌رسند و نام ناشر را هم یدک می‌کشند، هیچ صحبت یا قضاوتی نمی‌کنم. حتی نام بسیاری از آن ها را نشنیده ام.

من فقط به شاعران جوان توصیه می‌کنم که برای چاپ کتاب به ناشر پول پرداخت نکنند. چه اصراری به چاپ همه سیاه مشق ها یا دلنوشته های خود دارند؟ باید بخوانند. مطالعه کنند و در نهایت بهترین آثار خود را به یک ناشر مطمئن بسپارند. متاسفم که این را می‌گویم. اما بسیاری از انتشاراتی های امروز نه تنها ناشر نیستند، بلکه کاسبند و از تب شهرت شاعران جوان سواستفاده می‌کنند.

 

چاپ مجموعه ترانه های افرادی چون روزبه بمانی، یغما گلرویی، مونا برزویی، رستاک حلاج و… بسیار هوشمندانه بود. چه معیاری برای چاپ آثار آن ها داشتید؟

دغدغه اجتماعی نه عاطفی. بخشی از این اشعار درباره مسائل اجتماعی هستند و تنها شعرهای عاشقانه نیستند. نوعی نگاه متفاوت دارند و وقتی من هم دغدغه اجتماعی و تفکرات مشترک دارم، پس آثار آن ها را چاپ می‌کنم.

 

آیا اعتقادات شخصی شما در کار نشر نگاه دخیل است؟

بله. چیزی را که خودم نخوانم و به آن اعتقاد نداشته باشم هیچ گاه چاپ نمی‌کنم.

 

بسیار تشکر جناب رئیس دانایی. امیدواریم که سایه تان بر سر نشر نگاه مستدام و مانا باشد.

من هم از شما و پایگاه خبری تارنا متشکرم. نقطه مشترک ما ادبیات و شعر است. در حفظ و نگهداری آن کوشا باشیم.

2 دیدگاه در مورد “انتشاراتی های امروز نه تنها ناشر نیستند، بلکه کاسبند

  1. بنظر من که از سال های قبل از انقلاب سر ویری با کتاب داشتم و ودر دوران دانشجویی بسیاری از استادان با سواد را می شناختم و در کلاسهایشان حضور داشتم و بهره بردم .در زمینه نشر و کتاب حرف و حدیث بسیار است ودخالی های گروهی نا آشنا سانسور .تحصیلات ناشران و کتابفروشان وباز بودن افق دید آنان .نبودن شرکت های تعاونی پر کار و بفکر کاسبی و پول در آوردن کار ناشر و کتابفروش نیست ودولت باید بداند کتابفروش مثل بقالی نیست . دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی کتابچه ای چاپ کردند بنام (اقتصاد بیمار کتاب در ایران ) که به خیلی موارد اشاره کرده بودند و راه وچاره وپیشنهاد نموده بودند . مسول محترم نشر نگاه بصورت کلی مطالب درستی بیان نموده اند . بنظرمن صلاحیت کامل کلیه عوامل از بالا تا پایین بایستی درکل موارد بایس بررسی شود .از اخلاق سابقه چگونگی خرید کاغذ تقسیم ان و ده ها مورد دیگرد بررسی و تجدید نظر شود. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. از خدا خواهیم توفیق ادب

  2. وقت به خیر
    خسته نباشید میگم خدمت تک تک نشرهای بزرگ که در این سالها سعی کردند با حمایت از نویسندگان خوب و آثار پر رمق حال و هوای کتاب خواندن را در عده هرچند اندکی تا حدودی زنده نگه دارند اما برای من این سخن کمی قابل تامل و دردناک است
    “سلیقه ی مخاطب هنوز برای من شناخته شده نیست ”
    به نظر من این مشگل اغلب و شاید تمام نشرهای کشورمان هست دلیلی که بی تردید روز به روز اوضاع کتابخوانی را در این کشور ترسناک تر کرده است. تحقیقی دقیق تر و جستجویی موشکافانه تر در این حوزه و رسیدن یا حتی نزدیک شدن به جواب این سوال حیاتی! شاید می توانست مردم ما را هم با فضای جادویی کتابخوانی آشتی دهد.
    گاهی در یک روز سرد زمستانی یا روزی گرم در تابستان وقتی کنار ایستگاه اوتوبوس یا فروشگاهی بزرگ یا کیوسک روزنامه فروشی منتظریم اتاقکی کوچک را مهیا کرد و تعدادی کتاب خوب در آن جای داد ….. شاید معجزه رخ دهد …

نوشتن دیدگاه